حدوث و قدم

این وبلاگی است که دوستان سطح 4 مؤسسه تخصصی فلسفه تکالیف هفتگی را در آن می گذارند

حدوث و قدم

این وبلاگی است که دوستان سطح 4 مؤسسه تخصصی فلسفه تکالیف هفتگی را در آن می گذارند

این وبلاگی است که دوستان سطح 4 مؤسسه تخصصی فلسفه تکالیف هفتگی را در آن می گذارند

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سجاد قربانی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

در روایتی امام رضا علیه السلام خطاب به زندیق فرمودند: «کُل‏ مَحْدُودٍ مُتَنَاهٍ إِلَى حَدٍّ وَ إِذَا احْتَمَلَ التَّحْدِیدَ احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ وَ إِذَا احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ احْتَمَلَ النُّقْصَانَ فَهُوَ غَیْرُ مَحْدُودٍ وَ لَا مُتَزَائِدٍ وَ لَا مُتَنَاقِصٍ وَ لَا مُتَجَزِّئٍ وَ لَا مُتَوَهَّم»

تقریر استدلال:

در هر محدودی که حدی دارد و در آن تمام میشود میتوان فرض کرد که بیشتر یا کمتر از آن چیزی که هست میبود پس ضرورتی در وجودش ندارد و میتواند نباشد. پس هر محدودی مسبوق به عدمی است که در مرحله ی ذاتش تقرر دارد پس هر محدودی حدوث ذاتی دارد.

  • احمد میرزائی
  • ۰
  • ۰

باسمه تبارک و تعالی

لفظ قوه در فلسفه با توجه به مناسبات اولیة ی لغوی به معانی جدیدی به صورت اشتراک اسمی نقل پیدا کرده است. گاهی قوه به مبدأ تغیر در شیء دیگر از آن حیث که دیگر است اطلاق میشود چه این تغیر فعلی باشد یا انفعالی و گاهی نیز به امکان استعدادی قوه اطلاق میشود و در این اطلاق مقابل فعل قرار میگیرد و گاهی نیز قوه در برابر ضعف اطلاق میگردد.

یکی از نکات مهمی که در این زمینه صدرا بیان میکند یک قاعده ی فلسفی است که طبق آن: «الشّی‏ء کلّما کان أشدّ تحصّلا، کان أکثر فعلا و أقلّ انفعالا؛ و کلّما کان أقلّ تحصّلا، کان أکثر انفعالا و أقلّ فعلا» از اینجاست که در یک سر این طیف واجب الوجود قرار میگیرد که فاعل کل است وقوتش وراء ما لایتناهی بما لایتناهی است و در سر دیگر آن هیولای اولی که انفعال محض وقوه ی همه ی اشیاء در آن است. از نکات دیگر در این بحث شبهه ای است که برای متکلمین در باب قدرت الهی مطرح شده است که خدا را وقتی میتوان فاعل قادر دانست که فعل دائمی نداشته باشد. پاسخ فلسفی به این اشکال هم اینطور است که قدرت چیزی جز قوه ی فعلی همراه با شعور و مشیة نیست. چنین تعریفی از قدرت نیز منافاتی با فعل دائمی ندارد. نکته ی دیگر در اینجا اختلافی است که بین حکما و طبیعیون در اطلاق فاعل رخ داده است که حکما به مفید وجود و طبیعیون به مبدأ حرکت فاعل اطلاق میکنند. در اینجا صدرا اینطور قضاوت میکند که سزاورتر باسم فاعل کسی است که بالکل از شیء طرد عدم و ازاله ی شر و نقص میکند لذا فاعل را باید همان باری جل وعزّ دانست و قوای منشأ حرکت شأن افاضه ای و ایجادی نداشته و از قبیل معدات میباشند. در اینجا همچنین بحث دیگری بین فلاسفه و متکلمین در مناط نیاز حوادث به فاعل رخ داده است که حکما منشأ آن را امکان دانسته و متکلمین منشأ آن را حدوث فهمیده اند. صدرا نیز در اینجا بیانی دارد که طبق آن افتقار به ذات الهی به منزله ی مقوم ذات ما سوی میباشد و فاعل در واقع سبب وجود است نه حدوث. در انتها نیز صدرا توجه میدهد که فاعل فلسفی با آنچه در عرف به واسطه ی اخذ ما بالعرض مکان ما بالذات فاعل دانسته میشود مانند پدر برای فرزند و... اشتباه گرفته نشود.

 

  • احمد میرزائی
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

از آنجایی که معانی اصطلاحی فلسفه اسلامی معمولا به دلیل سهولت و به دلیل ریشه های فلسفی زبان عرف حاصل نوعی نقل از بستر لغوی و عرفی کلمات عربی هستند ونه حاصل ارتجالی جدید در زبان اشاره ای به معنای لغوی واژه ی حدوث وقدم و در ادامه معنای مصطلح از آن در فلسفه مینماییم؛ در عربی فصیح با تتبع مواضع استعمال واژه ی حدوث با این موارد مواجه میشویم: «الحَدَثُ‏ و الحَدَثانُ‏: من‏ أحْدَاثِ‏ الدَّهْرِ شِبْهُ النّازِلَةِ... و الحَدِیْثُ‏ من الأشْیاءِ: المُحْدَثُ‏. و حَدَثَ‏ الشَّیْ‏ءُ. و اسْتَحْدَثْتُ‏ أمْراً و شابٌ‏ حَدَثٌ‏، و شابَّةٌ حَدَثَةٌ، و قَوْمٌ‏ حُدْثانٌ‏ ...و أحْدَثَ‏ الشَّیْ‏ءَ: أبْدَعَه‏، و اسْتَحْدَثَه‏: مِثْلُه» (المحیط فی اللغة) وفی الکافی عن الباقر علیه السلام: «إِنَّ مِنْ عِلْمِ مَا أُوتِینَا تَفْسِیرَ الْقُرْآنِ وَ أَحْکَامَهُ وَ عِلْمَ‏ تَغْیِیرِ الزَّمَانِ‏ وَ حَدَثَانِه‏». اما در مورد واژه ی قدیم به نکته ی جالبی که جوینی در الشامل بیان نموده است بسنده میکنیم: «المصیر فی معناها و مقتضاها إلى أهل اللغة و أرباب اللسان، و قد ظهر و اشتهر منهم تسمیة ما تقادم و عتق قدیما. و منه قولهم: دار قدیمة، و عز قدیم، و قال تعالى فی محکم کتابه: حَتَّى عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ‏. و قال عز من قائل: هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ‏. فاستبان بما قلناه جواز تسمیة ما له أول قدیما»

از اینجاست که معنای لغوی حدوث نوعی تازگی را به ذهن می آورد که به دلیل آشنایی ذهن عرفی با تازگی های از سنخ زمانی نوعا در استعمالات آن بعد زمانی در تازگی دیده میشود و از همینجاست که مقابل آن واژه ی قدیم اطلاق شده است که ظهور در همین بعد زمانی دارد ولی گویا روح اصلی در اطلاق این واژه همان تازه بودن است و در واژه ی قدیم نیز نوعی مبالغة در عدم تازه بودن تداعی میشود که با توجه به اذهان عرفی نوعا در مصادیقی که نوعی سابقه داری در زمان دارند استعمال میشود. در فلسفه نیز با لحاظ نفسی به دو مفهوم حدوث و قدم، حادث زمانی به موجودی گفته میشود که وجودش مسبوق به عدم زمانی باشد. در برابر حدوث زمانی در فلسفه اسلامی سخن از نوعی دیگر از حدوث به نام حدوث ذاتی میباشد که به مسبوق بودن وجود چیزی به عدمی که در مرتبه ی ذاتش تقرر دارد اشاره میکند. به بیان دیگر در حدوث ذاتی، وجود شیء مستند به ذات خودش نبوده و به غیر میباشد و در این استناد به غیر فرقی نیست که مخصوص به زمان معینی باشد یا در تمام ازمنه مستمر باشد و یا اساسا در افق زمان نباشد. از اینجاست که میتوان دریافت که عدمی که در حدوث ذاتی است غیر از عدمی میباشد که در حدوث زمانی میباشد. عدم در حدوث زمانی عدمی است که با وجود لاحق جمع نمیشود و از این حیث به آن عدم مقابل میگویند ولی عدمی که در حدوث ذاتی گفته میشود عدمی است که با وجود لاحق جمع میشود و از این حیث به آن عدم مجامع میگویند. در برابر حدوث زمانی و ذاتی نیز قدیم زمانی و ذاتی اطلاق میشود. به تعبیر مرحوم لاهیجی در گوهر مراد: «اگر عدم، عدم ذاتى و سبقش سبق ذاتى بود حدوث ذاتى و مقابلش را قدم ذاتى خوانند.اگر عدم، عدم زمانى باشد، و سبقش بر وجود سبق زمانى، آن حدوث را حدوث زمانى گویند و مقابلش را قدم زمانى خوانند» علت توجه خاص به نوعی دیگر از حدوث با نام حدوث ذاتی نیز در فلسفه ی اسلامی گویا برجسته بودن قول به حدوث جمیع ماسوی الله در متون دینی و اشتهار اطلاق قدیم بر ذات الهی بوده است که متکلمین آن را به معنای حدوث زمانی تفسیر نموده وملاک احتیاج به علت را همین حدوث زمانی میدانستند ودر ادامه با برخی از مسلمات مباحث فلسفی مانند قول به قدیم بودن مجردات یا قدم عالم به تعارض رسیده بودند. ابن غیلان در ابتدای رساله ی حدوث العالم خود که در آن به نقد کلام فلاسفه ورساله ی ابن سینا موسوم به رسالة الحکومة فى إبطال حجج المثبتین للماضى مبدأ زمانیّا پرداخته است اینطور شروع مینماید: «المقدّمة فى بیان أنّ هذه المسألة من أمّهات أصول الدّین، هو أنه‏ لا سبیل إلى إثبات الصّانع تعالى الّا بعد ثبوت حدوث العالم لأن الصّانع إنّما یعرف وجوده بواسطة حاجة العالم إلى موجد و الموجود لا یحتاج إلى وجود و إلى موجد، فإذا کان العالم لم یزل موجودا کان لم یزل مستغنیا عن الموجد» از اینجا بود که فلاسفه ی اسلامی با تلطیف بیشتر مفهوم عرفی حدوث طبق ملاک معنایی آن به معنای حدوث ذاتی رسیدند. از اینجاست که قدیم ذاتی در فلسفه ی اسلامی به موجودی گفته میشود که وجود او از غیرش نباشد و منحصر در ذات حق تعالی میباشد ولی قدیم زمانی موجودی است که وجود او مسبوق به عدم نباشد مانند افلاک و عقول.

البته در ادامه معانی لطیفتری نیز برای این حدوث بیان شده است که محرک اصلی آن بیانات دینی است که ایشان را به حدوث دهری و بلکه در انتها نوعی حدوث زمانیعالم مبتنی بر حرکت جوهری رهنمون شد. همچنین در فلسفه اسلامی مفاهیم ثابت و متغیر وهمچنین قوه و فعل و همچنین سبق و لحوق یا همان انحاء تقدم و تأخّر نیز در کنار حدوث و قدم به کار میرود که میبایست برای تحدید دقیق مفهوم حدوث و قدم مورد توجه قرار گیرد.


  • احمد میرزائی