بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع حدوث ذاتی: موجود محدود
هر موجود محدودی مسبوق است به موجود مطلق.
در روایات این مدعا که هر محدودی مخلوق است و خداوند محدود نیست، بدین تعابیر آمده است:
1-اثبات الوصیة، ص128: خطبه امیرالمومنین ع: «تبارک یا من کلّ مدرک من خلقه، و کلّ محدود من صنعه»
2-مصباح المتهجد، ج2، ص804 ؛ المصباح کفعمی، ص529: دعایی از ناحیه مقدسه در هر روز ماه رجب : «حَادَّ کُلِ مَحْدُودٍ وَ شَاهِدَ کُلِّ مَشْهُودٍ وَ مُوجِدَ کُلِّ مَوْجُود»
3-امالی مفید، ص253و254 ؛ نیز امالی طوسی، ص22: « قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا عَلِیَّ بْنَ مُوسَى ع یَتَکَلَّمُ فِی تَوْحِیدِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فَقَالَ: أَوَّلُ عِبَادَةِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ وَ أَصْلُ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ تَوْحِیدُهُ وَ نِظَامُ تَوْحِیدِهِ نَفْیُ التَّحْدِیدِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ الْعُقُولِ أَنَّ کُلَ مَحْدُودٍ مَخْلُوقٌ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَخْلُوقٍ أَنَّ لَهُ خَالِقاً لَیْسَ بِمَخْلُوقٍ الْمُمْتَنِعُ مِنَ الْحَدَثِ هُوَ الْقَدِیمُ فِی الْأَزَل».
اما روایاتی که استدلال بر این مدعا می آورند عبارت اند از:
1 - توحید صدوق، ص252؛ عیون اخبار الرضا ع، ج1، ص132 ؛ علل الشرایع،ج1، ص119 ؛ احتجاج طبرسی، ج2، ص397: کلام امام رضا ع) با زندیق: «... قَالَ فَحُدَّهُ لِی. قَالَ: لَا حَدَّ لَهُ. قَالَ وَ لِمَ؟ قَالَ: لِأَنَّ کُلَ مَحْدُودٍ مُتَنَاهٍ إِلَى حَدٍّ وَ إِذَا احْتَمَلَ التَّحْدِیدَ احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ وَ إِذَا احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ احْتَمَلَ النُّقْصَانَ؛ فَهُوَ (الله) غَیْرُ مَحْدُودٍ وَ لَا مُتَزَایِدٍ وَ لَا مُتَنَاقِصٍ وَ لَا مُتَجَزِّئٍ وَ لَا مُتَوَهَّمٍ ».
2- کافی، ج1، ص259: حدیث یونس بن ظبیان: ... فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَام: ویحه، أَمَا عَلِمَ أَنَّ الْجِسْمَ مَحْدُودٌ مُتَنَاهٍ، وَ الصُّورَةَ مَحْدُودَةٌ مُتَنَاهِیَةٌ؟ فَإِذَا احْتَمَلَ الْحَدَّ، احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ وَ النُّقْصَانَ، وَ إِذَا احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ وَ النُّقْصَانَ، کَانَ مَخْلُوقاً».
اگر بخواهیم روایت امام رضا و امام صادق علیهماالسلام را به شکل استدلالی منطقی بازنویسی نماییم چنین می شود:
م1. کُلَ مَحْدُودٍ مُتَنَاهٍ إِلَى حَدٍّ. هر محدودی، محدود به حدی است. (قضیه ای تحلیلی است)
م2.وَ إِذَا احْتَمَلَ التَّحْدِیدَ، احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ وَ إِذَا احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ احْتَمَلَ النُّقْصَانَ. هر محدود و متناهی به حدی، احتمال زیادت و نقصان دارد.
(ن: هر محدودی، احتمال زیادت و نقصان دارد.)
م3. وَ إِذَا احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ وَ النُّقْصَانَ، کَانَ مَخْلُوقاً. هر چه احتمال زیادت و نقصان داشته باشد، مخلوق است.
ن: هر محدودی، مخلوق است.
در این استدلال، مقدمه دوم باید تبیین و اثبات شده و مقدمه سوم باید اثبات گردد.
در مقدمه دوم باید معلوم شود که مراد از احتمال چیست. آیا به معنای 1) امکان ذاتی است که در نتیجه معنای این مقدمه این می شود که: هر امرمحدود، امکان ذاتی برای زیادتر شدن یا کمتر شدن از این حد را دارد؟ یا به معنای 2) امکان استعدادی و وصفی وجودی برای امر محدود است که معنای مقدمه این می شود: هر امر محدود این استعداد را دارد که با تغییری استکمالی یا ذبولی، بیشتر یا کمتر شود؟ یا به معنای 3) امکان احتمالی و تنها فرض زیادت و نقصان است که معنای مقدمه این می شود هر محدودی فرض دارد که امر دیگری بیشتر یا کمتر از آن، موجود باشد.
به نظر می رسد که از این سه معنای احتمال، در مقدمه دوم، معنای اول درست است زیرا وجوب ذاتی برای آن حد خاص یا امتناع ذاتی برای حد افزون تر یا فروتر، نیست. معنای سوم نیز درستبوده چرا که فرض امردیگری فزون تر یا دون تر از آن امر محدود، ممکن به امکان ذاتی و وقوعی است. اما به نظر می رسد که معنای سوم با ظاهر روایت تناسب ندارد چون ضمیر احتمل به محدود بازمی گردد یعنی همین امر محدود، زیادت و نقصان می پذیرد نه آنکه امر دیگری کامل تر یا ناقص تر به جای آن امکان دارد موجود شود. در صورت اخیر، احتمال و پذیرش این محدود به چه معناست؟ آیا یعنی قابل آن است؟ که معنای دوم می شود و یا به معنای رضایت آن محدود، بر تحقق امری کامل تر یا ناقص تر از اوست؟ که رضایت یا عدم آن دخیل در بحث نیست.
اما درستی معنای دومِ احتمال برای مقدمه دوم باید اثبات شود. با این حال، این معنا برای استدلال بر مدعا مناسبت دارد و با ظاهر روایت نیز سازگار است؛ هر امر محدودی می پذیرد و این امکان و استعداد را دارد که کامل تر یا ناقص تر باشد. هرچه محدود باشد نسبت به موجود مفروض کامل تر، ناقص است و وصف نقصان می پذیرد؛ تنها کامل مطلق است که حتی فرض کامل تر از آن، ممتنع است.
بله این پرسش مطرح است که جهت «احتمل الزیاده و النقصان» چیست؟ آیا ضرورت است یا امکان؟ یعنی امام می خواهد بفرماید که هر محدودی به ضرورت زیادت و نقصان می پذیرد یا امکان دارد که زیادت و نقصان بپذیرد و همین که امکان پذیرش زیادت و نقصان نیز داشته باشد مخلوق خواهد بود؟
حال نوبت به آن می رسد که برهان را با توجه به معانی پیش گفته در مقدمه دوم بررسی کنیم. اجمالاً به نظر می رسد که این برهان با هر سه معنا در مقدمه دوم، برهانی استوار است.
اگر احتمال در مقدمه دوم، امکان ذاتی باشد تقریر استدلال این است که:
1) هر امر محدودی، امکان ذاتی دارد که زیادتر یا ناقص تر باشد.
2) هرچه امکان ذاتیِ زیادت یا نقصان داشته باشد، مخلوق است.
اکنون مقدمه دوم باید با ضمیمه شدن مقدماتی، بلکه برهانی دیگر همچون واجب الوجود بالذات، واجب من جمیع جهات است و نمی تواند جهت امکانی در آن باشد، اثبات گردد.
و اگر احتمال در مقدمه دوم، امکان استعدادی و پذیرش باشد، تقریر برهان این است:
1) هر امر محدودی، قابلیت پذیرش زیادتر شدن یا کمترشدن (با تغییر) دارد (بالوجوب یا بالامکان)
2) هرچه قابلیت زیادتر یا کمترشدن دارد، مخلوق است.
مقدمه اول اگر جهتش وجوب باشد، درستی اش روشن نیست و باید اثبات شود؛ و درصورت اثبات، مقدمه دوم استدلال به ضمیمه عدم ماده و تغییر در خدا و عدم جهت امکانی در او اثبات می گردد. و اگر جهتش امکان باشد یعنی هر امر محدودی امکان دارد که بیشتر یا کمتر از آن حد وجودی شود و لازمه چنین امکانی، مخلوق بودن است، اثبات مقدمه دوم، با نامتناهی بودن حق تعالی و ضرورت متناهی وجودی بودن معلول و نیز با عدم جهت امکانی در واجب تعالی، اثبات می گردد.
شاید بتوان در فهم این روایت به این نکته اشاره شود که عرف مردم با تصور کمال اطلاقی که از خداوند دارند، به روشنی می فهمند که اگر ممکن باشد وجودی بالاتر از این وجود مفروض باشد، دیگر این وجود، نمی تواند خدا باشد زیرا خدا کمال مطلقی است که بالاترین است و بالاتر از او امکان ندارد. که این فهم، با هر دو برهان پیش گفته (امکان به معنای امکان ذاتی باشد یا به معنای وصف وجودی پذیرش) سازگار است.
البته شاید اشکال این توجیه عرفی باشد که عرف، خدا را بزرگترین و کامل ترین وجودات بالفعل می داند اما ناظر به این نیست که آیا امکان وجودی برتر از او وجود دارد یا نه؟ یعنی فکر فیلسوفانه ندارد تا جدای از واقعیات موجود، امکان را نیز بسنجد. و البته شاید کسی مدعی شود که عرف، امکان وجودی برتر را نیز لحاظ کرده و آن را نفی می کند.
حاصل آنکه به نظر می رسد ظاهر از روایت، معنای دوم احتمال، با جهت امکان باشد یعنی امکان پذیرش زیادت و نقصان در هر امر محدود باشد؛ و این استدلال، هم با موازین عقلی و هم با فهم عرفی سازگار است. حاصل برهان این است که: هر امرمحدودی، بالامکان، زیادی و نقصان وجودی می پذیرد و هرچه امکان زیادت و نقصان وجودی در او باشد دیگر خالق نیست و مخلوق خواهد بود.