حدوث و قدم

این وبلاگی است که دوستان سطح 4 مؤسسه تخصصی فلسفه تکالیف هفتگی را در آن می گذارند

حدوث و قدم

این وبلاگی است که دوستان سطح 4 مؤسسه تخصصی فلسفه تکالیف هفتگی را در آن می گذارند

این وبلاگی است که دوستان سطح 4 مؤسسه تخصصی فلسفه تکالیف هفتگی را در آن می گذارند

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حدوث ذاتی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع حدوث ذاتی: موجود محدود

هر موجود محدودی مسبوق است به موجود مطلق.

در روایات این مدعا که هر محدودی مخلوق است و خداوند محدود نیست،  بدین تعابیر آمده است:

1-اثبات الوصیة، ص128: خطبه امیرالمومنین ع: «تبارک یا من کلّ مدرک من خلقه، و کلّ‏ محدود من صنعه‏»

2-مصباح المتهجد، ج2، ص804 ؛ المصباح کفعمی، ص529: دعایی از ناحیه مقدسه در هر روز ماه رجب : «حَادَّ کُلِ‏ مَحْدُودٍ وَ شَاهِدَ کُلِّ مَشْهُودٍ وَ مُوجِدَ کُلِّ مَوْجُود»

3-امالی مفید، ص253و254 ؛ نیز امالی طوسی، ص22: « قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا عَلِیَّ بْنَ مُوسَى ع یَتَکَلَّمُ فِی تَوْحِیدِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فَقَالَ: أَوَّلُ عِبَادَةِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ وَ أَصْلُ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ تَوْحِیدُهُ وَ نِظَامُ تَوْحِیدِهِ نَفْیُ التَّحْدِیدِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ الْعُقُولِ أَنَّ کُلَ‏ مَحْدُودٍ مَخْلُوقٌ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَخْلُوقٍ أَنَّ لَهُ خَالِقاً لَیْسَ بِمَخْلُوقٍ الْمُمْتَنِعُ مِنَ الْحَدَثِ هُوَ الْقَدِیمُ فِی الْأَزَل‏».

اما روایاتی که استدلال بر این مدعا می آورند عبارت اند از:

1 - توحید صدوق، ص252؛ عیون اخبار الرضا ع، ج1، ص132 ؛ علل الشرایع،ج1، ص119 ؛ احتجاج طبرسی، ج2، ص397: کلام امام رضا ع) با زندیق: «... قَالَ فَحُدَّهُ لِی. قَالَ: لَا حَدَّ لَهُ. قَالَ وَ لِمَ؟ قَالَ: لِأَنَّ کُلَ‏ مَحْدُودٍ مُتَنَاهٍ إِلَى حَدٍّ وَ إِذَا احْتَمَلَ التَّحْدِیدَ احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ وَ إِذَا احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ احْتَمَلَ النُّقْصَانَ؛ فَهُوَ (الله) غَیْرُ مَحْدُودٍ وَ لَا مُتَزَایِدٍ وَ لَا مُتَنَاقِصٍ وَ لَا مُتَجَزِّئٍ وَ لَا مُتَوَهَّمٍ ».


2- کافی، ج1، ص259:  حدیث یونس بن ظبیان:‏ ... فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَام‏: ویحه، أَمَا عَلِمَ أَنَّ الْجِسْمَ مَحْدُودٌ مُتَنَاهٍ‏، وَ الصُّورَةَ مَحْدُودَةٌ مُتَنَاهِیَةٌ؟ فَإِذَا احْتَمَلَ الْحَدَّ، احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ وَ النُّقْصَانَ، وَ إِذَا احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ وَ النُّقْصَانَ، کَانَ مَخْلُوقاً».

اگر بخواهیم روایت امام رضا و امام صادق علیهماالسلام را به شکل استدلالی منطقی بازنویسی نماییم چنین می شود:

م1. کُلَ‏ مَحْدُودٍ مُتَنَاهٍ إِلَى حَدٍّ. هر محدودی، محدود به حدی است. (قضیه ای تحلیلی است)

م2.وَ إِذَا احْتَمَلَ التَّحْدِیدَ، احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ وَ إِذَا احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ احْتَمَلَ النُّقْصَانَ. هر محدود و متناهی به حدی، احتمال زیادت و نقصان دارد.

(ن: هر محدودی، احتمال زیادت و نقصان دارد.)

م3. وَ إِذَا احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ وَ النُّقْصَانَ، کَانَ مَخْلُوقاً. هر چه احتمال زیادت و نقصان داشته باشد، مخلوق است.

ن: هر محدودی، مخلوق است.

در این استدلال، مقدمه دوم باید تبیین و اثبات شده و مقدمه سوم باید اثبات گردد.

در مقدمه دوم باید معلوم شود که مراد از احتمال چیست. آیا به معنای 1) امکان ذاتی است که در نتیجه معنای این مقدمه این می شود که: هر امرمحدود، امکان ذاتی برای زیادتر شدن یا کمتر شدن از این حد را دارد؟ یا به معنای 2) امکان استعدادی و وصفی وجودی برای امر محدود است که معنای مقدمه این می شود: هر امر محدود این استعداد را دارد که با تغییری استکمالی یا ذبولی، بیشتر یا کمتر شود؟ یا به معنای 3) امکان احتمالی و تنها فرض زیادت و نقصان است که معنای مقدمه این می شود هر محدودی فرض دارد که امر دیگری بیشتر یا کمتر از آن، موجود باشد.

به نظر می رسد که از این سه معنای احتمال، در مقدمه دوم، معنای اول درست است زیرا وجوب ذاتی برای آن حد خاص یا امتناع ذاتی برای حد افزون تر یا فروتر، نیست.  معنای سوم نیز  درستبوده چرا که فرض امردیگری فزون تر یا دون تر از آن امر محدود، ممکن به امکان ذاتی و وقوعی است. اما به نظر می رسد که معنای سوم با ظاهر روایت تناسب ندارد چون ضمیر احتمل به محدود بازمی گردد یعنی همین امر محدود، زیادت و نقصان می پذیرد نه آنکه امر دیگری کامل تر یا ناقص تر به جای آن امکان دارد موجود شود. در صورت اخیر، احتمال و پذیرش این محدود به چه معناست؟ آیا یعنی قابل آن است؟ که معنای دوم می شود و یا به معنای رضایت آن محدود، بر تحقق امری کامل تر یا ناقص تر از اوست؟ که رضایت یا عدم آن دخیل در بحث نیست. 

 اما درستی معنای دومِ احتمال برای مقدمه دوم باید اثبات شود. با این حال، این معنا برای استدلال بر مدعا مناسبت دارد و با ظاهر روایت نیز سازگار است؛ هر امر محدودی می پذیرد و این امکان و استعداد را دارد که کامل تر یا ناقص تر باشد. هرچه محدود باشد نسبت به موجود مفروض کامل تر، ناقص است و وصف نقصان می پذیرد؛ تنها کامل مطلق است که حتی فرض کامل تر از آن، ممتنع است.

بله این پرسش مطرح است که جهت «احتمل الزیاده و النقصان» چیست؟ آیا ضرورت است یا امکان؟ یعنی امام می خواهد بفرماید که هر محدودی به ضرورت زیادت و نقصان می پذیرد یا امکان دارد که زیادت و نقصان بپذیرد و همین که امکان پذیرش زیادت و نقصان نیز داشته باشد مخلوق خواهد بود؟

حال نوبت به آن می رسد که برهان را با توجه به معانی پیش گفته در مقدمه دوم بررسی کنیم. اجمالاً به نظر می رسد که این برهان با هر سه معنا در مقدمه دوم، برهانی استوار است.

اگر احتمال در مقدمه دوم، امکان ذاتی باشد تقریر استدلال این است که:

1) هر امر محدودی، امکان ذاتی دارد که زیادتر یا ناقص تر باشد. 

2) هرچه امکان ذاتیِ زیادت یا نقصان داشته باشد، مخلوق است.

اکنون مقدمه دوم باید با ضمیمه شدن مقدماتی، بلکه برهانی دیگر همچون واجب الوجود بالذات، واجب من جمیع جهات است و نمی تواند جهت امکانی در آن باشد، اثبات گردد.

و اگر احتمال در مقدمه دوم، امکان استعدادی و پذیرش باشد، تقریر برهان این است:

1) هر امر محدودی، قابلیت پذیرش زیادتر شدن یا کمترشدن (با تغییر) دارد (بالوجوب یا بالامکان)

2) هرچه قابلیت زیادتر یا کمترشدن دارد، مخلوق است.

مقدمه اول اگر جهتش وجوب باشد، درستی اش روشن نیست و باید اثبات شود؛ و درصورت اثبات، مقدمه دوم استدلال به ضمیمه عدم ماده و تغییر در خدا و عدم جهت امکانی در او اثبات می گردد. و اگر جهتش امکان باشد یعنی هر امر محدودی امکان دارد که بیشتر یا کمتر از آن حد وجودی شود و لازمه چنین امکانی، مخلوق بودن است، اثبات مقدمه دوم، با نامتناهی بودن حق تعالی و ضرورت متناهی وجودی بودن معلول و نیز با عدم جهت امکانی در واجب تعالی، اثبات می گردد.

شاید بتوان در فهم این روایت به این نکته اشاره شود که عرف مردم با تصور کمال اطلاقی که از خداوند دارند، به روشنی می فهمند که اگر ممکن باشد وجودی بالاتر از این وجود مفروض باشد، دیگر این وجود، نمی تواند خدا باشد زیرا خدا کمال مطلقی است که بالاترین است و بالاتر از او امکان ندارد. که این فهم، با هر دو برهان پیش گفته (امکان به معنای امکان ذاتی باشد یا به معنای وصف وجودی پذیرش) سازگار است.

البته شاید اشکال این توجیه عرفی باشد که عرف، خدا را بزرگترین و کامل ترین وجودات بالفعل می داند اما ناظر به این نیست که آیا امکان وجودی برتر از او وجود دارد یا نه؟ یعنی فکر فیلسوفانه ندارد تا جدای از واقعیات موجود، امکان را نیز بسنجد. و البته شاید کسی مدعی شود که عرف، امکان وجودی برتر را نیز لحاظ کرده و آن را نفی می کند.

حاصل آنکه به نظر می رسد ظاهر از روایت، معنای دوم احتمال، با جهت امکان باشد یعنی امکان پذیرش زیادت و نقصان در هر امر محدود باشد؛ و این استدلال، هم با موازین عقلی و هم با فهم عرفی سازگار است. حاصل برهان این است که: هر امرمحدودی، بالامکان، زیادی و نقصان وجودی می پذیرد و هرچه امکان زیادت و نقصان وجودی در او باشد دیگر خالق نیست و مخلوق خواهد بود.

  • احمد میرزائی
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

حدوث و قدم ذاتی 

حادث ذاتی

ابن سینا در تعریف حادث ذاتی می نویسد: «هو الذی لذاته مبدأ هى به موجودة». (النجاة، ص532و533).

/ «معنى الإحداث الغیر الزمانى «هو إفادة الشى‏ء وجودا و لیس له فى ذاته ذلک الوجود لا بحسب زمان دون زمان». (رسایل ابن سینا، کتاب الحدود، ص119و 120).

ملاصدرا حدوث ذاتی را اینگونه تعریف می کند: « فالحدوث الذاتی هو أن لا یکون وجود الشی‏ء مستنداً إلى ذاته بذاته بل إلى غیره- سواء کان ذلک الاستناد مخصوصا بزمان معین أو کان مستمرا فی کل الزمان أو مرتفعا عن أفق الزمان و الحرکة؛ و هذا هو الحدوث الذاتی». ( ملاصدرا شیرازی، اسفار، ج3، ص246). حادث ذاتی موجودی است که وجودش ناشی از ذات اونیست بلکه ناشی از غیر بوده و وجودش علت دارد. 

البته با ملاحظه ادله اثبات حدوث ذاتی خواهیم دید که حدوث ذاتی دو تعریف دارد: 

1) کون الشیئ مسبوقاً بالعدم المتقرر فی مرتبة ذاته أو مسبوقیه الوجود بالعدم

2) مسبوقیه وجود الشیئ بغیره لذاته أو مسبوقیة الوجود بالغیر. (تعلیقه طباطبایی و سبزواری بر اسفار، ج3، ص247و249).

قدیم ذاتی 

ابن سینا در آثارش قدم ذاتی را اینگونه تعریف می کند: « قدیم للشى‏ء، اما بحسب الذات، و اما بحسب الزمان. فالقدیم بحسب الذات، هو الذی لیس لذاته مبدأ هى به موجودة » . (النجاة، ص532و533) / «و أما القدیم بحسب الذات: فهو الشى‏ء الذی لیس لوجود ذاته مبدأ أوجبه ... و القدیم بحسب الذات هو الذی لیس له مبدأ یتعلق به و هو الواحد الحق تعالى عما یقول الجاهلون علوا کبیرا ». (رسایل ابن سینا، کتاب الحدود، ص119و 120). قدیم ذاتی وجودی است که ذاتاً موجود بوده و علتی ندارد که وجود حق تعالی است.

اثبات حدوث ذاتی

فیلسوفان دو برهان بر اثبات این مدعا اقامه نمودند؛ برهان اول (اسفار، ج3،ص246) :

1) أن کل ممکن فإنه لذاته یستحق العدم و من غیره یستحق الوجود

2) و ما بالذات أقدم مما بالغیر

3) فالعدم فی حقه أقدم من الوجود تقدماً بالذات (فهو مسبوق الوجود بالعدم لذاته)

ن: فیکون محدثا حدوثا ذاتیا.

حدوثی که در این برهان اثبات می شود به معنای « کون الشیئ مسبوقاً بالعدم المتقرر فی مرتبة ذاته أو مسبوقیه الوجود بالعدم» می باشد.

برهان دوم (اسفار، ج3،ص249) :

1) أن کل ممکن الوجود فإن ماهیته مغایرة لوجوده 

2) و کل ما کان کذلک امتنع أن یکون وجوده من ماهیته 

و إلا لکانت الماهیة موجودة قبل کونها موجودة (و هو محال)

3) فإذن لا بد و أن یکون وجوده مستفاداً من غیره 

4) و کل ما وجوده مستفاد من غیره کان وجوده مسبوقا بغیره بالذات 

5) و کل ما کان کذلک کان محدثا بالذات‏ ن: فکل ممکن الوجود محدثاً بالذات.

حدوثی که در این برهان به اثبات رسید به معنای « مسبوقیه وجود الشیئ بغیره لذاته أو مسبوقیة الوجود بالغیر» است.

صدرالمتألهین سپس به این نکته اشاره دارد که این دو وجه اثبات حدوث ذاتی، در خود وجودات جاری نمی شود بلکه ناظر به ماهیات است؛ آنچه در حدوث ذاتی وجودات باید مورد توجه قرار گیرد و بر تقدم و تأخر ویژه ای که تقدم و تأخر بالحق است مبتنی است، فقر ذاتی وجودات امکانی و تعلق ذاتی به جاعلشان و تقوم ذاتی به علتشان است؛ که حدوث فقری یا وجودی می تواند نام گیرد. (اسفار، ج3، ص249و250).


  • احمد میرزائی
  • ۰
  • ۰

بسمه تعالی

حدوث ذاتی

تعریف حدوث ذاتی:

بودن شی بعد از نبودنی که در مرتبه خودش تقرر دارد؛ یعنی چون ماهیت بدون ارتباط با علت و در مرتبه خودش استحقاق عدم را دارد پس هر موجود ذی ماهیتی، حدوث ذاتی دارد (ر.ک: الاشارات، ص 107-108):

«أن کل ممکن فإنه لذاته یستحق العدم و من غیره یستحق الوجود و ما بالذات أقدم مما بالغیر فالعدم فی حقه أقدم من الوجود تقدما بالذات فیکون محدثا حدوثا ذاتیا» (الاسفار، ج 3، ص 246)

اشکال اول:

ممکن من حیث ممکن نه موجود است و نه معدوم و موجود بودنش بوسیله علت خارجی اوست و معدوم بودنش نیز به علت عدم علت خارجی او. در نتیجه نمی¬توان معدوم بودن ممکن را ذاتا بر وجود او مقدم نمود و اگر عدم را در مرتبه ذات برای ممکن اعتبار نمود، دیگر تحقق ممکن محال خواهد بود:

«لا یجوز ان یقال الممکن یستحق العدم من ذاته فانه لو استحق العدم من ذاته لکان ممتنعا لا ممکنا بل الممکن یصدق علیه انه لیس من حیث هو هو بموجود و لا یصدق علیه انه من حیث هو هو لیس بموجود و الفرق بین الاعتبارین قد عرفته فیما مضى بل کما ان الممکن یستحق الوجود من وجود علته فانه یستحق العدم من عدم علته فاذا کان استحقاقه للوجود و العدم من الغیر و لم یکن واحد منهما من مقتضیات الماهیة و لم یکن لاحدهما تقدم على الآخر فاذا لا یکون لعدمه تقدم ذاتی على وجوده» (المباحث المشرقیه، ج 1، ص 134)‏

پاسخ:

اگرچه عدم ذاتی-باب ایساغوجی-ممکن نیست؛ ولی ماهیت من حیث هی-عدم ذاتی خارج محمولی است که از بعنوان یک عرضی از حاق ذات ماهیت انتزاع می¬گردد (ر.ک: تعلیقه دوم استاد فیاضی بر نهایه الحکمه، ج 3، ص 902):

«أن الممکن یستحق من ذاته لااستحقاقیة الوجود و العدم و هذه اللااستحقاقیة وصف عدمی ثابت فی ذاته من حیث ذاته سابق على اعتبار الوجود إذا کان المنظور إلیه حال الماهیة» (الاسفار، ج 3، ص 247)

اشکال دوم:

می¬توان طبق مبانی حکمت متعالیه در اصالت وجود، اشکالی را به نظریه حدوث ذاتی مطرح نمود و آن این است که از دیدگاه ملاصدرا امکان ماهوی که لا اقتضا نسبت به ضرورت وجود و عدم است؛ نه اقتضای سلب ضرورت وجود و عدم (وصف عدمی) با ضرورت وجود (که وصفی وجود) قابل جمع نیست:

«الإمکان الذاتی لأنه عبارة عن لا اقتضاء الذات إحدى الضرورتین لا اقتضائها سلبهما ... الماهیة الإمکانیة حیث لا تحصل لها فلا فعلیة لها فی حد ذاتها و ما لا فعلیة له لا اقتضاء منه لشی‏ء ما لم ینصبغ بصبغ الوجود من جهة إفاضة الجاعل القیوم و إلا لکان لما بالقوة من حیث هو بالقوة مدخل فی إخراج شی‏ء من القوة إلى الفعل و من الإبهام إلى التحصل و الفطرة الإنسانیة تأبى ذلک فإذن الممکن بحسب ذاته المبهمة لا یقتضی شیئا من الأشیاء حتى سلب شی‏ء أیضا» (الاسفار، ج 1، ص 164-165)

در نهایت ملاصدرا قاعده «الماهیه من حیث هی لیست الا هی» را نفی می¬نماید:

«القائلون بثبوت المعدومات الممکنة إنما غلطهم لأجل أنهم ذهبوا إلى انفکاک الثبوت من الوجود فی تلک الماهیات و قد علمت أن هذا من فاسد القول إذ الماهیات قبل الوجود لا یمکن الحکم علیها بشی‏ء من الأشیاء حتى الحکم علیها بثبوت نفسها لها» همان، ج‏2، ص: 288

از این رو تحلیل حدوث ذاتی با چالش مواجه خواهد شد؛ چراکه شیی که وجود ندارد (ماهیت)، نمی-تواند حتی متصف به استحقاق عدم در مرتبه ذات شود.

بررسی:

1-قاعده "الماهیه من حیث هی لاموجوده و لا معدومه" خود یکی از مقدمات مباحث اصالت وجود ملاصدرا بوده است:

« لو لم یکن الوجود موجودا، لم یوجد شی‏ء من الأشیاء، و بطلان التالی یوجب بطلان المقدم. بیان الملازمة أن الماهیة إذا اعتبرت بذاتها مجردةعن الوجود، فهی معدومة و کذا إذا اعتبرت بذاتها مع قطع النظر عن الوجود و العدم، فهی بذلک الاعتبار لا موجودة و لا معدومة » (المشاعر، ص 13)

از این¬رو این دیدگاه صدرالمتالهین پذیرفتنی نیست؛ چراکه تمامی مباحث هستی¬شناختی وی متوقف بر اصالت وجود است که در اثبات آن از قاعده "الماهیه من حیث هی ..." بهره جسته است.

2-به نظر می¬رسد در کلام ملاصدرا در این خصوص نوعی ناسازگاری وجود دارد؛ زیرا از طرفی قائل به صدق اتصاف ماهیت بر خودش ازلا و ابدا است و از طرفی دیگر قائل است قبل از جعل و صدور هیچ ماهیتی تحقق ندارد!:

«أن مطابق الحکم بالماهیة على نفسها نفس تلک الماهیة و لکن حین صدورها عن الجاعل التام إذ لا ماهیة قبل الصدور إلا أنها بعد الصدور عنه یصدق هی على نفسها أزلا و أبدا إذ الماهیة من حیث هی لیست‏ إلا هی‏ فالتخصیص بأیة حیثیة کانت، یخرجها عن الإطلاق و یجعلها غیر ذاتها المأخوذة على تلک الحیثیة الإطلاقیة» المبدأ و المعاد، ص 15

تقریر دوم از حدوث ذاتی:

ممکن الوجود، وجودش از ناحیه ماهیت ایجاد نشده؛ زیرا تقدم شیء بر نفسش لازم می¬آید؛ پس ممکن جودش را از ناحیه غیر دریافت می¬کند و ذاتا مسبوق به غیر خودش است و این یعنی آنکه حدوث ذاتی دارد:

«أن کل ممکن الوجود فإن ماهیته مغایرة لوجوده و کل ما کان کذلک امتنع أن یکون وجوده من ماهیته و إلا لکانت الماهیة موجودة قبل کونها موجودة فإذن لا بد و أن یکون وجوده مستفادا من غیره و کل ما وجوده مستفاد من غیره کان وجوده مسبوقا بغیره بالذات و کل ما کان کذلک کان محدثا بالذات» (الاسفار، ج 3، ص 249)

بررسی:

تعریف لغوی و اصطلاحی حدوث مسبوقیت به عدم است و این بیان تنها مسبوقیت به غیر را می¬رساند که خروج از معنای اصطلاحی حدوث است.‏


  • احمد میرزائی
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرحمن الرحیم
برای اثبات حدوث ذاتی چگونه می توان آن را تصویر نمود که مطابق با نفس الامر و واقع باشد؟ ملاصدرا مجموعا چهار تصویر را ذکر می کند:
تصویر اول این است که گفته شود ماهیت ممکنه به حسب ذات خود مستحق عدم است و به حسب افاضه غیر، استحقاق وجود را دارد و چون حال شیء بالذات، تقدم بالذات نسبت به حال آن به حسب افاضه غیر دارد پس هر ماهیت ممکنی وجودش مسبوق به عدم ذاتی خودش است که معنای آن حدوث ذاتی تمام ممکنات خواهد بود. 
باید توجه داشت که مقصود از این بیان آن نیست که ممکن فی نفسه استحقاق عدم را دارد چون معنای امکان لااستحقاقیت و لااقتضائیت برای وجود و عدم است، بلکه مقصود آن است که عدم استحقاق وصف ثابت برای ماهیت قبل از وجود است نه استحقاق عدم. لکن عدم استحقاق وقتی در ظرف خارج می آید همان استحقاق عدم می شود یعنی اگر چه به حسب ذات اقتضاء عدم را ندارد لکن این لااقتضائیت به حسب واقع و خارج مصداقی از عدم خواهد بود و همین مقدار در تصحیح مسبوقیت وجود به عدم کفایت می کند.
ملاصدرا می گوید کیفیت اتصاف ماهیت به وجود معنای دقیقی از حدوث ذاتی را ترسیم می کند و آن مسبوقیت وجود به ماهیت به این صورت است که عقل می تواند در یک تحلیل و اعتبار مطابق نفس الأمر چنین نظر کند که ماهیت مجرده از جمیع وجودات متصف به وجود می شود و چون رتبه محمول متأخر از رتبه موضوع است پس ماهیت بدون وجود خاص تقدم تحلیلی نسبت به وجود خاصش دارد. 
در تصویر سوم گفته می شود چون (1) در ممکن الوجود ماهیت مغایر وجود است و (2) این مغایرت موجب می شود بگوییم وجود ممکن نمی تواند از ماهیتش باشد و (3) در نتیجه وجود ممکن مستفاد از غیر است، پس ممکن در رتبه علت که سابق است موجود نیست و این تقدم و تأخر موجب می شود بگوییم هر ممکنی حتی اگر همیشه با علت هم موجود بوده باشد چون وجودش مسبوق به غیر است حادث است و این حدوث را حدوث ذاتی می گویند.
وجه چهارم در اثبات حدوث ذاتی با نظر به امکان فقری است و چنین گفته می شود؛ چون وجودات بذاتها آثار خداوند هستند حدوث ذاتی معنایش این است که وجود ممکن بذاته، به گونه ای است (بحیث) اگر از وجود مقومش صرف نظر کنیم عدم محض است و با افاضه مقوم موجود است پس وجود ممکن چون معلول و عین حاجت است حادث بالذات است. 

  • احمد میرزائی
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

اثبات حدوث ذاتی

حدوث و قدم زمانی نیازمند به اثبات نیستند چه آنکه حدوث مشهود است و قدیم زمانی را هم ایشان فرمود مصداقی ندارد. ازاین‌رو، صدرالمتالهین تنها به اثبات حدوث و قدم ذاتی می پردازد. از طرف دیگر، راه اثبات قدم ذاتی همان ادله اثبات واجب تعالی هستند. درنتیجه صدرالمتالهین تنها به اقامه استدلال بر حدوث ذاتی می پردازد. 


استدلال اول 

- هر ممکنی بالذات استحقاق عدم دارد و بالغیر می تواند استحقاق وجود پیدا کند. 

- هر آنچه که بالذات است، نسبت به خود شئ اقدم است از آنچه که بالغیر است.

بنابراین آنچه بالذات است، اقدم است از آنچه بالغیر است و ازاین‌رو، عدم در حق ممکن مقدم است بر وجود. و درنتیجه، ممکن حدوث ذاتی دارد.

ممکن است اشکال شود، اینکه «ممکن از ذاتش مستحق عدم است» درست نیست، زیرا اگر مستحق عدم بود، ممتنع الوجود بود نه ممکن الوجود. بلکه ممکن امری است که من حیث هو هو، نه بر او صدق می کند که موجود است و نه اینکه معدوم است. و ممکن الوجود امری است که هم استحقاق عدم و هم استحقاق وجود را از ناحیه غیر دارد و هیچ یک از این دو از مقتضیات ماهیت ممکن نیستند و درنتیجه هیچ یک بر دیگری تقدم ندارند. براین‌اساس، عدم ممکن تقدم ذاتی بر وجودش ندارد.


جواب: مراد استحقاق عدم نیست بلکه این است که ممکن فی حد ذاته لااستحقاقیت وجود و عدم را دارد یعنی نسبت به وجود و عدم، استواء نسبت دارد. و این لااستحقاقیت، در ذات ممکن قبل از اعتبار وجود ثابت است و درنتیجه بر آ

ن تقدم دارد.


استدلال دوم

هر ممکن الوجودی، ماهیتش مغایر وجودش است. بنابراین، ممتنع است که وجودش از ماهیتش باشد و گرنه ماهیتش قبل از آنکه موجود باشد، موجود خواهد بود. درنتیجه وجودش مستفاد از غیرش است. از طرف دیگر، هرآنچه که وجودش مستفاد از غیرش باشد، وجودش ذاتا مسبوق به غیرش است. براین اساس، چنین شئ‌ای، حدوث ذاتی دارد.


دو نکته در مورد دو استدلال:

1- استدلال اول بر اساس تعریف حدوث به «مسبوقیت وجود شئ به عدم آن در حد ذاتش است» برخلاف استدلال دوم که بر اساس تعریف حدوث به «توقف وجود شئ به غیر» است.

2- لازم به توجه است که دو استدلال مذکور در مورد ماهیت جاری می شوند برخلاف وجوداتی که ذاتا از افعال واجب تعالی هستند. این وجودات، گونه ای دیگر از تاخر را دارند و درنتیجه گونه ای دیگر از حدوث نیز دارند که عبارتست از فقر ذاتی به این معنا که ذات شئ متعلق به جاعلش باشد. 


  • احمد میرزائی
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم
ملاصدرا در فصل دوم مباحث حدوث و قدم در جلد سوم اسفار به صورت کلی دو وجه برای اثبات حدوث ذاتی ماهیات بیان میکند. 

در وجه اول، تقریری متعارف از حدوث ذاتی را بیان میکند که در ذات به معنای ماهیت شیء بر وجود شیء مقدم است. به عبارت دیگر از آنجا که ماهیت قبل از وجود شیء معدوم است، پس ماهیت موجود حادث ذاتی است.

او در نقد بر این قرائت متعارف بحث اصالت وجود را پیش میکشد و بیان میکند که بر اساس اصالت وجود ماهیتی قبل از وجود شیء وجود ندارد که سخن بر سر تقدم آن بر ماهیت موجوده باشد.

بعد خود ایشان در تصحیح این وجه، به صورتی که با اصالت وجود در تعارض نباشد، وجهی را بیان میکنند که اگر مراد گوینده این باشد که ماهیتی که در عقل تصور میشود، نسبت به وجود و عدم لا بشرط است و به این حیث قبل از وجود شیء هم میتوان گفت معدوم است و بعدا موجود شده است.

در وجه دوم نیز ملاصدرا چنین استدلال میکند که از آنجا که ماهیات ممکنه غیر از وجودشان هستند، در وجود محتاج به غیر هستند و گرنه باید بدون علت موجود میبودند. حال که چنین است، هر چیزی که وجودش از غیر باشد، مسبوق بالذات به نسبت آن غیر است و چنین چیزی حادث ذاتی است. یعنی ذاتش مسبوق به چیز دیگری است که آن علت فاعلی است.

بر این اساس واجب الوجود که طبق مبانی متعارف، ماهیت ندارد، قدیم ذاتی است.

در انتهای فصل، ملاصدرا سخن از نوع دیگری از تقدم و تأخر و حدوث و قدم مطرح میکند که در مورد وجودات هم قابل طرح باشد. ابتدا باید دانست که در حدوث ذاتی ماهیات، جعل به ماهیت تعلق نمیگیرد ولی در این نوع از حدوث و قدم جعل به خود وجود تعلق میگیرد و خود وجود حادث، فقیر به علت است.

  • احمد میرزائی