حدوث و قدم

این وبلاگی است که دوستان سطح 4 مؤسسه تخصصی فلسفه تکالیف هفتگی را در آن می گذارند

حدوث و قدم

این وبلاگی است که دوستان سطح 4 مؤسسه تخصصی فلسفه تکالیف هفتگی را در آن می گذارند

این وبلاگی است که دوستان سطح 4 مؤسسه تخصصی فلسفه تکالیف هفتگی را در آن می گذارند

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جواد دلپذیر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم
کل محدود مخلوق

روایت اول

کلام امام رضا ع) با زندیق: «... قَالَ فَحُدَّهُ لِی. قَالَ: لَا حَدَّ لَهُ. قَالَ وَ لِمَ؟ قَالَ: لِأَنَّ کُلَ‏ مَحْدُودٍ مُتَنَاهٍ إِلَى حَدٍّ وَ إِذَا احْتَمَلَ التَّحْدِیدَ احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ وَ إِذَا احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ احْتَمَلَ النُّقْصَانَ؛ فَهُوَ (الله) غَیْرُ مَحْدُودٍ وَ لَا مُتَزَایِدٍ وَ لَا مُتَنَاقِصٍ وَ لَا مُتَجَزِّئٍ وَ لَا مُتَوَهَّمٍ  (توحید صدوق، ص252؛ عیون اخبار الرضا ع، ج1، ص132 ؛ علل الشرایع،ج1، ص119 ؛ احتجاج طبرسی، ج2، ص397)

تقریر منطقی:

هر چه محدود باشد، متناهی به حدی است 

آنچه که متناهی به حدی است می توان فرض کرد که از آن کامل تر باشد. پس زیادت را قبول می کند.  

اگر قبول زیادت کند، قبول نقصان هم می کند. زیرا معلوم می شود وجود خاص برایش ضروری نیست پس می تواند ناقص تر از آن نیز باشد. 

{و هر چه قبول نقصان کند، مخلوق است زیرا: دلیل1/ می تواند از هر حدی که برای او فرض شود، ناقص تر باشد پس نمی تواند علت همه اشیاء باشد زیرا علت باید کامل تر از معلولش باشد.

2/ مقهور چیزی شده که او را ناقص کرده است و خداوند نباید مقهور هیچ امری واقع شود}

پس خدا محدود نیست


روایت دوم:

حدیث یونس بن ظبیان:‏ ... فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَام‏: ویحه، أَمَا عَلِمَ أَنَّ الْجِسْمَ مَحْدُودٌ مُتَنَاهٍ‏، وَ الصُّورَةَ مَحْدُودَةٌ مُتَنَاهِیَةٌ؟ فَإِذَا احْتَمَلَ الْحَدَّ، احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ وَ النُّقْصَانَ، وَ إِذَا احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ وَ النُّقْصَانَ، کَانَ مَخْلُوقاً (کافی، ج1، ص259)

تقریر منطقی:

اگر چیزی محدود باشد، زیادت و نقصان از آن حد را قبول می کند.

اگر چیزی قبول زیادت و نقصان کند، مخلوق است

زیرا معلوم می شود وجود او برایش ضروری نیست که می تواند به زیاده یا کم تغییر کند. و چیزی که وجودش برایش ضروری نیست پس برای اینکه دارای آن وجود شود، نیاز به علت دارد.

  • احمد میرزائی
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

اثبات حدوث ذاتی

حدوث و قدم زمانی نیازمند به اثبات نیستند چه آنکه حدوث مشهود است و قدیم زمانی را هم ایشان فرمود مصداقی ندارد. ازاین‌رو، صدرالمتالهین تنها به اثبات حدوث و قدم ذاتی می پردازد. از طرف دیگر، راه اثبات قدم ذاتی همان ادله اثبات واجب تعالی هستند. درنتیجه صدرالمتالهین تنها به اقامه استدلال بر حدوث ذاتی می پردازد. 


استدلال اول 

- هر ممکنی بالذات استحقاق عدم دارد و بالغیر می تواند استحقاق وجود پیدا کند. 

- هر آنچه که بالذات است، نسبت به خود شئ اقدم است از آنچه که بالغیر است.

بنابراین آنچه بالذات است، اقدم است از آنچه بالغیر است و ازاین‌رو، عدم در حق ممکن مقدم است بر وجود. و درنتیجه، ممکن حدوث ذاتی دارد.

ممکن است اشکال شود، اینکه «ممکن از ذاتش مستحق عدم است» درست نیست، زیرا اگر مستحق عدم بود، ممتنع الوجود بود نه ممکن الوجود. بلکه ممکن امری است که من حیث هو هو، نه بر او صدق می کند که موجود است و نه اینکه معدوم است. و ممکن الوجود امری است که هم استحقاق عدم و هم استحقاق وجود را از ناحیه غیر دارد و هیچ یک از این دو از مقتضیات ماهیت ممکن نیستند و درنتیجه هیچ یک بر دیگری تقدم ندارند. براین‌اساس، عدم ممکن تقدم ذاتی بر وجودش ندارد.


جواب: مراد استحقاق عدم نیست بلکه این است که ممکن فی حد ذاته لااستحقاقیت وجود و عدم را دارد یعنی نسبت به وجود و عدم، استواء نسبت دارد. و این لااستحقاقیت، در ذات ممکن قبل از اعتبار وجود ثابت است و درنتیجه بر آ

ن تقدم دارد.


استدلال دوم

هر ممکن الوجودی، ماهیتش مغایر وجودش است. بنابراین، ممتنع است که وجودش از ماهیتش باشد و گرنه ماهیتش قبل از آنکه موجود باشد، موجود خواهد بود. درنتیجه وجودش مستفاد از غیرش است. از طرف دیگر، هرآنچه که وجودش مستفاد از غیرش باشد، وجودش ذاتا مسبوق به غیرش است. براین اساس، چنین شئ‌ای، حدوث ذاتی دارد.


دو نکته در مورد دو استدلال:

1- استدلال اول بر اساس تعریف حدوث به «مسبوقیت وجود شئ به عدم آن در حد ذاتش است» برخلاف استدلال دوم که بر اساس تعریف حدوث به «توقف وجود شئ به غیر» است.

2- لازم به توجه است که دو استدلال مذکور در مورد ماهیت جاری می شوند برخلاف وجوداتی که ذاتا از افعال واجب تعالی هستند. این وجودات، گونه ای دیگر از تاخر را دارند و درنتیجه گونه ای دیگر از حدوث نیز دارند که عبارتست از فقر ذاتی به این معنا که ذات شئ متعلق به جاعلش باشد. 


  • احمد میرزائی
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم
حدوث و قدم به دو گونه استعمال می شوند:

1- حدوث و قدم عرفی که به صورت قیاسی استعمال می شود: بدین معنا که هر یک از حدوث و قدم به عنوان وصف یک شئ در مقایسه با دیگری به کار می روند. مثلا در مورد حدوث گفته می شود که زمان وجود زید، کم تر از وجود عمرو است و در مورد قدم گفته می شود که زمان وجود زید، بیشتر از وجود عمرو است.

2- به صورت غیرقیاسی. که خود دارای دو قسم است:

2-1: حدوث و قدم زمانی. حدوث زمانی به معنای حصول شئ است بعد از آنکه نبوده است، بعدیتی که با قبلیت جمع نمی شود. به عبارت دیگر به معنای حصول شئ است بعد از آنکه در زمان نبوده است. 

طبق این معنا زمان را نمی توان حادث زمانی دانست زیرا لازمه حادث بودن زمان به این معنا قدیم بودن آن است. زیرا لازمه حادث بودن زمان آن است که زمانی بوده باشد که در آن، زمان موجود نبوده است. پس زمان اول خود، قدیم است. و به دیگر سخن، این سخن مشتمل بر تناقض است. 

هر چند که به معنای دیگری می توان گفت که زمان عین تجدد است پس در هر لحظه حادث است. 

حادث ذاتی: هر شئ ای که به لحاظ حصول و تحقق مستند به غیر باشد چه موقتا و چه همیشگی (یعنی وجودش موقت باشد) و در مقابلش قدم ذاتی است که فقط حقتعالی است

و قدم زمانی به این معناست که شئ به گونه ای باشد که اولی برای زمان وجودش نباشد.

بنا بر این اصطلاح، قدیم زمانی هیچ مصداقی ندارد زیرا موجودات مادی که حادث زمانی اند. خود زمان قدیم نیست چون زمان دیگری ندارد تا آنکه زمانش اول نداشته باشد. همچنین مجردات نیز وجودشان زمان ندارد زیرا از افق زمان بالاتر هستند.

براین‌اساس، نسبت بین حدوث و قدم زمانی، نسبت ملکه و عدم ملکه است نه تناقض ودرنتیجه ممکن است شئ نه حادث زمانی باشد و نه قدیم زمانی مانند اصل زمان و تمامی مجردات از جمله خداوند متعال.

2-2: حدوث و قدم ذاتی

حدوث ذاتی این است که وجود شئ بذاته مستند به ذات خود نباشد بلکه به غیر مستند باشد چه این استناد مخصوص به زمان معینی باشد و چه در هر زمانی مستمر باشد و چه اساسا از افق زمان و حرکت خارج باشد. درنتیجه شئ ای که وجودش بدون هیچ شرطی و بذاته مستند به ذات خود باشد، قدیم ذاتی است.

(اسفار، ج3، مرحله 9، فصل3)


  • احمد میرزائی