بسم الله الرحمن الرحیم
بسمه تعالی
متکلمان به دو شکل عمده حدوث زمانی عالم را تقریر نموده¬اند که هر یک مورد بررسی و نقد قرار می گیرد:
تبیین اول متکلمان از حدوث زمانی عالم
حدوث عالم در نگاه برخی متکلمان بر اساس مسبوقیت عالم به عدم زمانی است. یعنی زمانی بوده که عالم نبوده و بعدا عالم بوجود آمده است؛ بنابراین عدم عالم، تقدم زمانی بر عالم دارد؛ ولی از آنجا که قبل از خلق عالم، حرکتی وجود ندارد، نمی¬توان این زمان را مقدار حرکت بیان کرد؛ از این¬رو سه تبیین متفاوت در آثار ایشان برای این زمان بیان شده است:
1-زمان موهوم
با وجود اینکه عالم مسبوق به عدم زمانی است؛ اما لزومی ندارد که این زمان (آنچه در مقدمه پنجم استدلال فیلسوفان بدان اشاره شده است)، یک زمان حقیقی (که مقدار حرکت است) باشد؛ بلکه این زمان، یک زمان موهوم است.
«عدم العالم یجب أن یکون فی زمان، لکن یکفی فیه الزمان الموهوم» (خوانساری، الحاشیه علی الحاشیه الخفری علی شرح التجرید ، ص 100)
البته این زمان منشأ انتزاع در خارج دارد؛ ولی این منشأ، نه حرکت؛ بلکه ذات مقدس خداوند متعال است، به ¬لحاظ استمراری که دارد (ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، ج 54، ص 281-284):
«أنّا لا نسلّم أنّ الاتّصاف بالامتداد و الانقضاء و أمثاله فرع وجود الحرکة، لم لا یجوز أن ینتزع من استمرار وجود الواجب أمر ممتدّ على سبیل التجدّد و التقضّی؟ بل الظاهر أنّه کذلک، و لا استبعاد فیه» (خوانساری، الحاشیه علی الحاشیه الخفری علی شرح التجرید ، ص 105)
بررسی
انتزاع زمان موهوم از ذات مقدس خداوند متعال صحیح نیست؛ زیرا:
1-اگر زمان موهومی از ذات خداوند متعال انتزاع شود، امری که تجدد، تقضی و امتداد دارد (زمان) از یک امر ثابت و تغییر ناپذیر که هیچ¬گونه تجدد، تقضی و امتداد ندارد (خداوند متعال)، انتزاع شده است؛
2-پس میان منشأ انتزاع (خداوند متعال) و آنچه انتزاع شده است (زمان)، هیچ¬گونه تناسبی در انتزاع نیست؛
3-اما این مطلب باطل است؛ زیرا اگر در انتزاع میان منشأ انتزاع و آنچه انتزاع شده است، تناسبی نباشد، به سفسطه خواهد انجامید؛ زیرا:
3-1 اگر میان منتزع و منتزع عنه تناسبی در انتزاع نباشد، می¬توان از هر مصداقی، هر مفهومی را انتزاع کرد؛
3-2 پس هر مفهومی بر هر مصداقی قابل حمل خواهد بود؛
اما پذیرش این مطلب، مساوی با انکار علم به جهان واقع است.
از همین¬رو باید گفت ذات مقدس خداوند متعال بقاء دارد نه استمرار؛ زیرا که استمرار از مختصات امور متحرک و بقاء اعم است.
2-زمان متوهم
این زمان هیچ منشأ انتزاعی در خارج ندارد و انتزاع این زمان (و بلکه تمامی زمان¬ها) حاصل توهم ذهن است:
«الحاکم بثبوته أى بثبوت التقدم{عدم العالم علی العالم} فی نفسه هو الوهم» (جرجانی، شرح المواقف، ج 4، ص 18)
بررسی
اگر تقدم عدم عالم، بر وجود عالم صرف یک توهم و پندار در ذهن باشد، حدوث عالم نیز توهمی بیش نمی¬شود؛ در حالی¬که فرض این است که عالم فارغ از هر پندار و وهمی، و در خارج از اذهان حادث است؛ یعنی حقیقتا عالم نبوده و بعدا بوجود آمده است.
3 زمان تقدیری
از فحوای کلام برخی متکلمان در تبیین ازلیت خداوند متعال، تبیین دیگری برای حدوث زمانی عالم یافت می¬شود. از دیدگاه ایشان ازلیت و اولیت خداوند متعال نه با یک زمان موهوم؛ بلکه با زمان تقدیری تبیین می¬شود؛ بدین صورت که اگر قبل از خلقت عالم تا غیر نهایت زمانی را در فرض و تقدیر بگیریم، خداوند متعال با جمیع آن زمان¬ها وجود خواهد داشت و اگرچه آن زمان¬ها نیستند؛ ولی اگر بودند، خداوند متعال با آن زمان¬ها نیز می¬بود (ر.ک: طبرسی،
مجمع البیان، ج 9، ص 346؛ فخرالدین رازی، المحصل، ص 209؛ علامه حلی، نهایه المرام، ج 1، ص 260؛ مجلسی، مرآه العقول، ج 12، ص 149):
«معنى کون اللّه تعالى قدیما، أنّا لو قدّرنا أزمنة لا نهایة لها لکان اللّه تعالى موجودا معها بأسرها» (حلی، نهایه المرام، ج 1، ص 219)
بنابراین عدم عالم نیز بر وجود عالم سبقت زمانی دارد؛ ولی نه به زمانی موهوم یا متوهم؛ بلکه به زمان تقدیری.
بررسی
1-هرچند در تبیین حدوث عالم به این روش، زمان لزوما امر موهومی تلقی نشده است و از این جهت، مبتلا به اشکالات زمان موهوم و متوهم نیست؛ ولی باید دانست که قدیم بودن ذات مقدس خداوند متعال از صفات ذات اوست نه صفات فعل؛ یعنی فارغ از هر زمان، و هر تقدیر کننده¬ای برای زمان، باید بتوان قدم خداوند متعال را تبیین نمود؛ اما طبق تعریفی که گذشت، احتیاج به تقدیر زمان و تقدیرکننده آن است؛ تقدیرکننده¬ای که خود زمان را بعد از خلق متحرکات و از مقدار حرکت آنها انتزاع کرده است.
2- در صورتی که زمان تقدیری مصداقی خارجی نداشته باشد، نمی¬توان حکمی از احکام خارج از ذهن را بر آن مترتب ساخت و در صورتی که مصداق خارجی داشته باشد، خلاف فرض متکلمان در تناهی زمانی عالم است؛ کما اینکه فخر رازی خود در مبحثی دیگر، به وجود چنین اشکالی اعتراف کرده است:
«المتکلمون فقد سلموا أحیازا متمیزة خارج العالم غیر متناهیة و زعموا أنها أمور تقدیریة غیر موجودة. و هذا ضعیف، لأن المقدر هو الّذی لا وجود له، إلا فى الذهن و الّذی لا وجود له إلا فى الذهن، إن لم یکن مطابقا للخارج، کان ذلک فرضا کاذبا، و إن کان مطابقا، لزم منه وجود الاحیاز فى نفس الأمر» (فخرالدین رازی، المحصل، ص 312 )
3-
برخی حکماء متاخر (ر.ک: نراقی، جامع الافکار، ج 1، ص 220) نیز معتقدند زمان تقدیری مطرح در آثار متکلمان، همان حقیقت دهر مطرح در آثار میرداماد است.
اما تطبیق دهر بر زمان تقدیری صحیح نیست؛ زیرا به گفته ایشان نیز زمان تقدیری هیچ¬گونه نفس الامر و تحققی در خارج ندارد:
«المراد به{الزمان التقدیری} هو الامتداد بمجرّد الفرض و التقدیر من دون أن یکون له واقعیة و نفس أمریة» (همان، ص 199)
ولی دهری که میرداماد بدان اشاره دارد- چنان¬چه خواهد آمد- حقیقتی عینی و نفس الامری است.
تبیین دوم متکلمان از حدوث عالم
در برخی موارد متکلمان حدوث عالم را نه به ¬معنای مسبوقیت عالم به عدم زمانی؛ بلکه به معنای ابتدا و آغاز داشتن عالم تبیین نموده¬اند (ر.ک: فخرالدین رازی، المحصل، ص 208؛ علامه حلی،نهایه المرام، ج 1، ص 217؛ غزالی، تهافت الفلاسفه، 96-97)؛ بنابراین برای تبیین حدوث عالم نیازی نیست زمانی پیش از پیدایش آن در نظر گرفت و این زمان را تا ازل امتداد داد؛ تا به مشکلات زمان موهوم دچار شد.
از منظر ایشان تناهی زمانی عالم، همانند تناهی ابعاد عالم است؛ یعنی همان¬گونه که بیشتر فیلسوفان قائل به تناهی ابعاد عالم هستند (ر.ک: ابن سینا، الشفاء، ج 1، ص 209-219؛ سهروردی، مجموعه مصنفات، ج 4، ص39-41؛ صدرالدین شیرازی، الاسفار، ج 4، ص 22-24)؛ ولی تحقق مکانی خارج از ابعاد عالم لازم نمی¬دانند، ایشان نیز قائل به تناهی زمان عالم¬اند؛ ولی تحقق زمانی پیش از پیدایش عالم را لازم نمی¬دانند (ر.ک: غزالی، تهافت الفلاسفه، ص 96-97).
بررسی:
1- مقایسه زمان و ابعاد عالم صحیح نمی¬باشد؛ زیرا هرچند عالم به صرف تناهی مکانی و محدودیت ابعادش، نیازمند به تحقق مکان دیگری نیست؛ ولی عالم از آن جهت که حادث است (نه صرفا به جهت تناهی زمانیش)، باید حقیقتا مسبوق به عدم باشد؛ یعنی ظرف دیگری نیاز است که در آن، ابتدا عالم تحقق نداشته و بعدا تحقق یابد:
«الحیز فی کونه متناهیا لا یفتقر إلى حیز آخر و أما فی کونه محدثا فیتوقف على مسبوقیته بالعدم» (صدر الدین شیرازی، الاسفار، ج 3، ص 150)
از همین¬روست که اجزاء مکانی عالم اجتماع در وجود دارند و تقدم و تاخر آنها صرفا اعتباری است؛ ولی اجزاء زمان چنین اجتماعی ندارند و تقدم و تاخر آنها ذاتی و حقیقی است؛ با این¬حال اگر مقصود این متکلمان این است که خارج از زمان عالم، عدم عالم دیگر در زمان نیست، این مطلب صحیح است؛ ولی عبارات ایشان بیانگر انکار تحقق هرگونه ظرفی قبل از خلق عالم است:
«هذا کله لعجز الوهم عن توهم موجود مبتدأ، إلا مع تقدیر قبل له... لیس قبل وجود العالم قبل و وجود محقق» (غزالی، تهافت الفلاسفه، ص 97-98)
در حالی¬که این مطلب باطل است؛ زیرا اگر قبل از وجود عالم، هیچ موجودی وجود نداشته باشد، مسبوقیت عالم به خداوند متعال و حدوث آن نیز توهمی بیش نمی¬شود.
2-با وجود اینکه تبیین حدوث عالم بر اساس اول داشتن در وجود، مبتلا به اشکالات زمان موهومی و متوهم نیست؛ ولی این بیان نیز نمی¬تواند تبیین فلسفی واضحی از نحوه سبق عدم عالم بر وجود عالم باشد؛ زیرا متکلمان خود اقسام سبق و لحوق را شش مورد بیان می¬نمایند: 1- بالعلیه، 2-بالطبع، 3- بالزمان، 4- بالرتبه، 5- بالشرف و 6- بالذات (ر.ک: علامه حلی، کشف المراد، ص 57-58 ؛ جرجانی، شرح المواقف، ج 6، ص 269-271)؛ در حالی¬که سبق عدم عالم بر وجود عالم هیچ¬یک از اقسام مذکور نیست؛ زیرا:
در سبق بالعلیه، بالطبع، بالرتبه، و بالشرف سابق و لاحق می¬توانند اجتماع در وجود داشته باشند؛ ولی در فرض حدوث عالم، نمی¬تواند چنین اجتماعی بین سابق (عدم عالم) و لاحق (وجود عالم) باشد.
در سبق بالذات نیز سابق ذاتا نمی¬تواند بعد از لاحق باشد؛ درحالی¬¬که عدم عالم، می¬تواند بعد از عالم نیز باشد.
در سبق بالزمان نیز باید زمانی قبل از لاحق باشد؛ در حالی¬که این خلاف فرض ایشان در تناهی زمانی عالم است.
بنابراین صرف تحقق مبدئی زمانی و تناهی زمانی عالم از جانب ابتدا نمی¬تواند بیانگر حقیقت حدوث عالم باشد (ر.ک: صدر الدین شیرازی، الاسفار، ج 3، ص 149 و 150). چنانکه ان شاء الله در نوشتار بعدی ذکر خواهد شد می¬توان با تغییراتی در حدوث دهری میرداماد آغازمندی زمانی عالم را فرضی معقول یافت.