مفهوم¬شناسی حدوث
واژه حدوث لغتا بر پدید آمدن نو و جدید اشیاء دلالت دارد؛ بطوریکه شیء حدیث در مقابل قدیم، نو و تازه است (الحَدِیث: الجدید من الأشیاء. کتاب العین ؛ ج3 ؛ ص177). از همین¬رو در فهم عرفی، این لغت بر بودنی که سابقه نیستی دارد، نیز دلالت دارد ("الحدوث کون الشیء لم یکن" . لسان العرب، ج 2، ص 131)؛ چراکه شیء حادث سابقه نیستش آشکار و روشن است؛ ولی شیء قدیم چنین سابقه¬ای در آن، نیست ( و یا آشکار نیست). حال باید دانست که چندین معنی اصطلاحی در فلسفه و کلام برای حدوث ذکر شده است که به بررسی اجمالی هر یک از آنها می¬پردازیم. پیش بیان این موارد، ذکر این نکته در تفسیر معنای حدوث ضروری است که با توجه به اهتمام متون دینی بر مساله حدوث عالم، تمامی متفکرین اسلامی (اعم از حکماء و متکلمین) عالم را حادث می¬دانند. به¬طوریکه صدرالمتالهین خود مساله حدوث عالم را اینگونه مطرح می¬نماید:
«ذهب إلیه أهل الدّین، بل أهل الملل الثّلاث- من الیهود و النّصاری و المسلمین-، من أنّ العالم بمعنى ما سوى اللّه و صفاته و أسمائه حادث» رساله فی الحدوث، ص 16
ولی در تفسیر حدوث عالم، اختلافات شدیدی در میان اندیشمندان اسلامی بوجود آمده است.
1-حدوث زمانی:
سه معنای عمده در تبیین حدوث زمانی مطرح گشته است:
1-مسبوق به عدم زمانی بودن.
2-مبدا زمانی داشتن.
3-بودن متجدد الذات.
تعریف اول منسوب به برخی از متکلمین است (ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، ج 54، ص 281-284) اشکال معروف فلاسفه به این تعریف این است که جهان به این معنا نمی¬تواند حادث باشد؛ زیرا که فرض حدوث جهان، موجب وجود زمان قبل از خلقت جهان است و چنین فرضی باطل است؛ چرا که زمان خود بعد از خلق جهان بوجود می¬آید. برای رهایی از اشکال، فرض زمان موهوم برای زمان قبل از خلقت از سوی ایشان مطرح شده است (ر.ک: همان).
حدوث عالم بمعنای دوم، اشکال فوق بدان وارد نیست؛ چرا که قبل از خلقت جهان زمانی در نظر گرفته نشده است. این معنای از حدوث زمانی عمدتا توسط غزالی تبیین شد و طبق این تفسیر، زمان و زمانیات نقطه آغازین دارند (ر.ک: تهافت الفلاسفه، ص 97-98).
صدرالمتالهین نیز با نظرات بدیع خود در اصالت وجود و حرکت جوهری معنای سوم از حدوث زمانی را بیان می¬دارد که متوقف بر این مقدماتند:
1)موجودات مجرد متعلق به صقع الهی اند؛ نه متعلق به عالم در نتیجه واژه عالم در متون دینی شامل موجودات جسمانی است نه مجرد و روحانی؛
2)آنچه حقیقتا موجود است تک تک اجزاء عالم است و مجموع عالم یک اعتبار بیش نیست؛
3)طبق حرکت جوهری هرموجود جسمانی عین سیلان وحرکت است و در دو آن یک موجود یافت نمی-شود؛
4)حرکت چیزی جز حدوث و زوال تدریجی نیست؛
نتیجه: عالم آن به آن در حال حدوث است (رساله فی الحدوث، ص 110-111)
اما با این حال این حدوث را مستمر می¬داند:
«جودالحق الجواد لاینقطع و افاضته و خیره لاینقضی ولایحصی(ان تعدو نعمـه الله لاتحصوها)مع ان کل زمان و حرکه حادث» الاسفار، ج 3، ص 149
البته ادله مطرح در حکمت متعالیه برای اثبات عدم تناهی زمان محدود به قاعده "دوام فیض" نیست؛ بلکه قاعده "کل حادث مسبوق بماده و مده" و "امتناع تخلف معلول از علت تامه" نیز جزء این ادله هست.
2-حدوث ذاتی:
ابن سینا با نفی حدوث زمانی عالم (ر.ک: ابن سینا، الاشارات و الاتنبیهات، ص 105)، حدوث ذاتی را برای آن مطرح کرد. و آن بودن شی بعد از نبودنی که در مرتبه خودش تقرر دارد، است؛ یعنی چون ماهیت بدون ارتباط با علت و در مرتبه خودش استحقاق عدم را دارد پس هر موجود ذی ماهیتی، حدوث ذاتی دارد (ر.ک: همان، ص107-108).
3-حدوث دهری:
نظریه حدوث دهری نخستین بار توسط جلال¬الدین دوانی به صراحت، مطرح شد (ر.ک: دوانی، جلالالدین، الرسائل المختاره (رساله نورالهدایه)، ص114-116)؛ ولی این میرداماد بود که توانست با عنایت به مشکلات فلسفی و دینی، حدوث زمانی و ذاتی، حدوث دهری را تبیین فلسفی کاملی نماید که بیان آن متوقف بر ذکر مقدماتی است:
1-ممکنات عالم یا متغیر هستند و یا ثابت.
2-ممکنات ثابته در وعاء و ظرف دهر موجودند.
3-ممکنات متغییر هرچند از آن جهت که متغیراند، در زمان موجودند؛ ولی از آن جهت که از وقت خاص خود هیچ تخلفی نداشته و نسبت به آن وقت خاص ثابت¬اند، وجه ثباتی داشته و در دهر موجودند؛ نه در زمان؛ زیرا که دهر ظرف و وعاء هرگونه ثابتی است (ر.ک: قبسات، ص 17).
4-پس تمامی ممکنات عالم به نحوی در دهر موجودند.
5-تمامی ممکنات عالم، مسبوق به عدم صریح دهری هستند؛ زیرا طبیعت و ماهیت موجود امکانی، ذاتا نمی¬تواند ازلیت سرمدی خداوند متعال را دارا شود (همان، ص 181)؛
پس تمامی ممکنات عالم حدوث دهری دارند؛ کما اینکه این ممکنات حدوث ذاتی نیز دارند؛ اما حدوث زمانی اختصاص به موجودات زمانی دارد.
4-حدوث بالحق
ملاصدرا معنایی دیگر از حدوث به نام حدوث بالحق ارائه می¬دهد. این معنا بر اساس تقدم وجود بر ماهیت (تقدم بالحق)، یعنی اصالت وجود است (رساله فی الحدوث، ص 36) که عبارت است از:
مسبوق بودن وجود معلول به وجود علتش به اعتبار سبق و لحوق میان دو وجود (یعنی میان وجود مستقل علت و وجود رابط معلول)؛ نه به اعتبار سبق و لحوق میان ماهیت وجود یافته معلول و علت. در حقیقت حدوث بالحق، همان حدوث ذاتی است با ملاحظه اصالت الوجود.
با توجه به آنچه ذکر شد، تمامی موارد حدوث-جز معنای دوم و سوم حدوث زمانی-مشتمل بر معنای لغوی حدوث یعنی مسبوقیت وجود شیء بر عدم شیء حادث¬اند؛ حال چون عدم سابق شیء، عدم محض نیست باید موطنی برای تقرر آن لحاظ نمود؛ این موطن یا ذات شیء است (حدوث ذاتی) و یا زمان سابق شیء (حدوث زمانی) و یا عالم دهر (حدوث دهری) و یا وجود علت شیء (حدوث بالحق).