بسم الله الرحمن الرحیم
تبیین امکان موجودات محدود
در ابتدا باید دانست دو نوع عدم می¬توان برای هر موجودی فرض کرد:
1- عدم بدیل: عدم یک شیء در محدوده وجودی آن؛ مانند عدم زید در مقابل وجود زید که صرفا عدم همان مرتبه خاص وجود زید است.
2- عدم قرین: عدم یک شیء محدود در غیر محدوده وجودی آن؛ مانند عدم زید، قبل از تحقق وجودش این عدم، قرین نامیده شده؛ زیرا هر شیء محدود، مرکب از وجود خود و عدم مراتب دیگری است که قرین و همراه وجود اویند (ر.ک: نبویان، 1395، ص 381-382).
حال اگر برای موجودی عدم قرینی باشد، وجود او محدود و ناقص خواهد بود؛ از این¬رو خداوند متعال که بری از هر نقص و محدودیتی است، هیچ عدم قرینی برای وی متصور نیست؛ چرا که هیچ نقصی بدتر از محدودیت وجودی اصل آن موجود نیست؛ به عبارت دیگر به همان طریقی که برای هر حادثی امکان آن ثابت می¬شود ، از واجب الوجود نیز، هر نوع حدوث و عدم قرینی نیز نفی می¬شود؛ می¬توان این مطلب را بدین شکل تقریر نمود:
1-اگر وجود موجودی محدود باشد ، آن موجود در برخی ساحات عالم وجود ندارد؛
2-پس آن موجود هم می¬تواند معدوم باشد؛ چنانکه در ساحت مذکور موجود نیست و هم می¬تواند موجود باشد؛ چنانکه در محدوده وجودش موجود است؛
پس تمامی ممکنات عالم محدود به حدود وجودی خویش¬اند و این محدودیت نشان از مخلوقیت آنهاست. این مطلب را می¬توان از برخی از اخبار نیز استظهار نمود، چنانچه از حضرت رضا علیه السلام نقل است:
« نِظَامُ تَوْحِیدِهِ نَفْیُ التَّحْدِیدِ عَنْهُ، لِشَهَادَةِ الْعُقُولِ أَنَّ کُلَّ مَحْدُودٍ مَخْلُوقٌ» (طوسی، 1404، ص 22)
یعنی محدودیت وجودی ممکنات عالم، حاکی از مخلوق بودن آن¬ها و احتیاج ایشان به خالق است؛ زیرا در صورت واجب¬الوجود بودن آن، امکان نداشت وجود او در ساحتی معدوم باشد؛ بلکه وجود برای وی بدون هیچ محدودیتی همیشگی و همه¬جایی بود.
«لَیْسَ شَیْءٌ مِمَّا خَلَقَ اللَّهُ صَغِیراً وَ لَا کَبِیراً إِلَّا وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ حَدّا» المحاسن ؛ ج1 ؛ ص274
محدودیت بر خلاف حدوث (زمانی)-که تنها واسطه¬ای در اثبات خالق است-بیانگر مناط حقیقی نیازمندی معلول به علت خویش است؛ به عبارت دیگر حادث بما هو حادث نیازمند علت نیست؛ چرا که ممکن است معلولی قدیم (زمانی) باشد؛ ولی در این صورت قطعا همچنان به علت احتیاج دارد؛ ولی معلول به هو محدود به علت احتیاج دارد؛ زیرا امکان ندارد، موجودی محدود نباشد؛ ولی باز به علت احتیاج داشته باشد (بر خلاف حدوث)؛ زیرا شئی که محدود نیست و تمامی کمالات را داراست دیگر احتیاجی به موجود دیگر برای وی متصور نیست و احتیاج او به علت به تناقض منتهی می¬شود؛ چراکه محدود نیست و تمامی کمالات (از جمله بی¬نیازی از علت) را داراست و از طرفی دیگر معلول است و بی¬نیاز از علت نیست:
«إِذَا احْتَمَلَ الْحَدَّ احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ وَ النُّقْصَانَ وَ إِذَا احْتَمَلَ الزِّیَادَةَ وَ النُّقْصَانَ کَانَ مَخْلُوقا» ابن بابویه، التوحید؛ ص99
«أَنْتَ الَّذِی لَا تُحَدُّ فَتَکُونَ مَحْدُودا» الصحیفة السجادیة ؛ ص212
نکته مهمی که در تبیین این روایات باید مد نظر داشت آن است که هر محدودیت وجودی نشان از مخلوق بودن ممکن نیست؛ زیرا صفات کمالی به سه دسته تقسیم می¬شوند:
الف) صفاتی که مختص خداوند متعال است همچون وجوب بالذات برای ذات مقدس او؛
ب)صفاتی که مشترک میان خالق و مخلوق¬اند؛ همچون علم و قدرت؛
ج) صفاتی که مختص ممکنات عالم است و برای ممکنات کمال محسوب می¬شود؛ ولی اسناد آنها به خداوند متعال نقص برای او محسوب می¬شود؛ همچون شیرینی شکر و ... .
حال در صورتی می¬توان صفت وجودیی را به خداوند متعال نسبت داد که این صفت از نوع صفات "الف" و یا "ب" باشد؛ ولی اگر صفتی وجودی از نوع صفات "ج" باشد نمی¬توان آنها را به خداوند متعال نسبت داد (ر.ک: جستارهایی در فلسفه اسلامی، ج 2، ص 237)، بهترین راه در خصوص فهم این صفات مراجعه به خود روایات است. ممکن است گفته شود این امر باعث می¬شود خداوند متعال حدی داشته باشد؛ ولی باید دانست که هر حدی نقص برای خداوند نیست؛ مثلا طبق آنچه گذشت، متصف نشدن خداوند متعال به صفات قسمت "ج" چون عدم شیرینی، نقص برای خداوند متعال محسوب نمی-شود.