حدوث و قدم

این وبلاگی است که دوستان سطح 4 مؤسسه تخصصی فلسفه تکالیف هفتگی را در آن می گذارند

حدوث و قدم

این وبلاگی است که دوستان سطح 4 مؤسسه تخصصی فلسفه تکالیف هفتگی را در آن می گذارند

این وبلاگی است که دوستان سطح 4 مؤسسه تخصصی فلسفه تکالیف هفتگی را در آن می گذارند

  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

حدوث و قدم ذاتی 

حادث ذاتی

ابن سینا در تعریف حادث ذاتی می نویسد: «هو الذی لذاته مبدأ هى به موجودة». (النجاة، ص532و533).

/ «معنى الإحداث الغیر الزمانى «هو إفادة الشى‏ء وجودا و لیس له فى ذاته ذلک الوجود لا بحسب زمان دون زمان». (رسایل ابن سینا، کتاب الحدود، ص119و 120).

ملاصدرا حدوث ذاتی را اینگونه تعریف می کند: « فالحدوث الذاتی هو أن لا یکون وجود الشی‏ء مستنداً إلى ذاته بذاته بل إلى غیره- سواء کان ذلک الاستناد مخصوصا بزمان معین أو کان مستمرا فی کل الزمان أو مرتفعا عن أفق الزمان و الحرکة؛ و هذا هو الحدوث الذاتی». ( ملاصدرا شیرازی، اسفار، ج3، ص246). حادث ذاتی موجودی است که وجودش ناشی از ذات اونیست بلکه ناشی از غیر بوده و وجودش علت دارد. 

البته با ملاحظه ادله اثبات حدوث ذاتی خواهیم دید که حدوث ذاتی دو تعریف دارد: 

1) کون الشیئ مسبوقاً بالعدم المتقرر فی مرتبة ذاته أو مسبوقیه الوجود بالعدم

2) مسبوقیه وجود الشیئ بغیره لذاته أو مسبوقیة الوجود بالغیر. (تعلیقه طباطبایی و سبزواری بر اسفار، ج3، ص247و249).

قدیم ذاتی 

ابن سینا در آثارش قدم ذاتی را اینگونه تعریف می کند: « قدیم للشى‏ء، اما بحسب الذات، و اما بحسب الزمان. فالقدیم بحسب الذات، هو الذی لیس لذاته مبدأ هى به موجودة » . (النجاة، ص532و533) / «و أما القدیم بحسب الذات: فهو الشى‏ء الذی لیس لوجود ذاته مبدأ أوجبه ... و القدیم بحسب الذات هو الذی لیس له مبدأ یتعلق به و هو الواحد الحق تعالى عما یقول الجاهلون علوا کبیرا ». (رسایل ابن سینا، کتاب الحدود، ص119و 120). قدیم ذاتی وجودی است که ذاتاً موجود بوده و علتی ندارد که وجود حق تعالی است.

اثبات حدوث ذاتی

فیلسوفان دو برهان بر اثبات این مدعا اقامه نمودند؛ برهان اول (اسفار، ج3،ص246) :

1) أن کل ممکن فإنه لذاته یستحق العدم و من غیره یستحق الوجود

2) و ما بالذات أقدم مما بالغیر

3) فالعدم فی حقه أقدم من الوجود تقدماً بالذات (فهو مسبوق الوجود بالعدم لذاته)

ن: فیکون محدثا حدوثا ذاتیا.

حدوثی که در این برهان اثبات می شود به معنای « کون الشیئ مسبوقاً بالعدم المتقرر فی مرتبة ذاته أو مسبوقیه الوجود بالعدم» می باشد.

برهان دوم (اسفار، ج3،ص249) :

1) أن کل ممکن الوجود فإن ماهیته مغایرة لوجوده 

2) و کل ما کان کذلک امتنع أن یکون وجوده من ماهیته 

و إلا لکانت الماهیة موجودة قبل کونها موجودة (و هو محال)

3) فإذن لا بد و أن یکون وجوده مستفاداً من غیره 

4) و کل ما وجوده مستفاد من غیره کان وجوده مسبوقا بغیره بالذات 

5) و کل ما کان کذلک کان محدثا بالذات‏ ن: فکل ممکن الوجود محدثاً بالذات.

حدوثی که در این برهان به اثبات رسید به معنای « مسبوقیه وجود الشیئ بغیره لذاته أو مسبوقیة الوجود بالغیر» است.

صدرالمتألهین سپس به این نکته اشاره دارد که این دو وجه اثبات حدوث ذاتی، در خود وجودات جاری نمی شود بلکه ناظر به ماهیات است؛ آنچه در حدوث ذاتی وجودات باید مورد توجه قرار گیرد و بر تقدم و تأخر ویژه ای که تقدم و تأخر بالحق است مبتنی است، فقر ذاتی وجودات امکانی و تعلق ذاتی به جاعلشان و تقوم ذاتی به علتشان است؛ که حدوث فقری یا وجودی می تواند نام گیرد. (اسفار، ج3، ص249و250).


  • احمد میرزائی
  • ۰
  • ۰

بسمه تعالی

حدوث ذاتی

تعریف حدوث ذاتی:

بودن شی بعد از نبودنی که در مرتبه خودش تقرر دارد؛ یعنی چون ماهیت بدون ارتباط با علت و در مرتبه خودش استحقاق عدم را دارد پس هر موجود ذی ماهیتی، حدوث ذاتی دارد (ر.ک: الاشارات، ص 107-108):

«أن کل ممکن فإنه لذاته یستحق العدم و من غیره یستحق الوجود و ما بالذات أقدم مما بالغیر فالعدم فی حقه أقدم من الوجود تقدما بالذات فیکون محدثا حدوثا ذاتیا» (الاسفار، ج 3، ص 246)

اشکال اول:

ممکن من حیث ممکن نه موجود است و نه معدوم و موجود بودنش بوسیله علت خارجی اوست و معدوم بودنش نیز به علت عدم علت خارجی او. در نتیجه نمی¬توان معدوم بودن ممکن را ذاتا بر وجود او مقدم نمود و اگر عدم را در مرتبه ذات برای ممکن اعتبار نمود، دیگر تحقق ممکن محال خواهد بود:

«لا یجوز ان یقال الممکن یستحق العدم من ذاته فانه لو استحق العدم من ذاته لکان ممتنعا لا ممکنا بل الممکن یصدق علیه انه لیس من حیث هو هو بموجود و لا یصدق علیه انه من حیث هو هو لیس بموجود و الفرق بین الاعتبارین قد عرفته فیما مضى بل کما ان الممکن یستحق الوجود من وجود علته فانه یستحق العدم من عدم علته فاذا کان استحقاقه للوجود و العدم من الغیر و لم یکن واحد منهما من مقتضیات الماهیة و لم یکن لاحدهما تقدم على الآخر فاذا لا یکون لعدمه تقدم ذاتی على وجوده» (المباحث المشرقیه، ج 1، ص 134)‏

پاسخ:

اگرچه عدم ذاتی-باب ایساغوجی-ممکن نیست؛ ولی ماهیت من حیث هی-عدم ذاتی خارج محمولی است که از بعنوان یک عرضی از حاق ذات ماهیت انتزاع می¬گردد (ر.ک: تعلیقه دوم استاد فیاضی بر نهایه الحکمه، ج 3، ص 902):

«أن الممکن یستحق من ذاته لااستحقاقیة الوجود و العدم و هذه اللااستحقاقیة وصف عدمی ثابت فی ذاته من حیث ذاته سابق على اعتبار الوجود إذا کان المنظور إلیه حال الماهیة» (الاسفار، ج 3، ص 247)

اشکال دوم:

می¬توان طبق مبانی حکمت متعالیه در اصالت وجود، اشکالی را به نظریه حدوث ذاتی مطرح نمود و آن این است که از دیدگاه ملاصدرا امکان ماهوی که لا اقتضا نسبت به ضرورت وجود و عدم است؛ نه اقتضای سلب ضرورت وجود و عدم (وصف عدمی) با ضرورت وجود (که وصفی وجود) قابل جمع نیست:

«الإمکان الذاتی لأنه عبارة عن لا اقتضاء الذات إحدى الضرورتین لا اقتضائها سلبهما ... الماهیة الإمکانیة حیث لا تحصل لها فلا فعلیة لها فی حد ذاتها و ما لا فعلیة له لا اقتضاء منه لشی‏ء ما لم ینصبغ بصبغ الوجود من جهة إفاضة الجاعل القیوم و إلا لکان لما بالقوة من حیث هو بالقوة مدخل فی إخراج شی‏ء من القوة إلى الفعل و من الإبهام إلى التحصل و الفطرة الإنسانیة تأبى ذلک فإذن الممکن بحسب ذاته المبهمة لا یقتضی شیئا من الأشیاء حتى سلب شی‏ء أیضا» (الاسفار، ج 1، ص 164-165)

در نهایت ملاصدرا قاعده «الماهیه من حیث هی لیست الا هی» را نفی می¬نماید:

«القائلون بثبوت المعدومات الممکنة إنما غلطهم لأجل أنهم ذهبوا إلى انفکاک الثبوت من الوجود فی تلک الماهیات و قد علمت أن هذا من فاسد القول إذ الماهیات قبل الوجود لا یمکن الحکم علیها بشی‏ء من الأشیاء حتى الحکم علیها بثبوت نفسها لها» همان، ج‏2، ص: 288

از این رو تحلیل حدوث ذاتی با چالش مواجه خواهد شد؛ چراکه شیی که وجود ندارد (ماهیت)، نمی-تواند حتی متصف به استحقاق عدم در مرتبه ذات شود.

بررسی:

1-قاعده "الماهیه من حیث هی لاموجوده و لا معدومه" خود یکی از مقدمات مباحث اصالت وجود ملاصدرا بوده است:

« لو لم یکن الوجود موجودا، لم یوجد شی‏ء من الأشیاء، و بطلان التالی یوجب بطلان المقدم. بیان الملازمة أن الماهیة إذا اعتبرت بذاتها مجردةعن الوجود، فهی معدومة و کذا إذا اعتبرت بذاتها مع قطع النظر عن الوجود و العدم، فهی بذلک الاعتبار لا موجودة و لا معدومة » (المشاعر، ص 13)

از این¬رو این دیدگاه صدرالمتالهین پذیرفتنی نیست؛ چراکه تمامی مباحث هستی¬شناختی وی متوقف بر اصالت وجود است که در اثبات آن از قاعده "الماهیه من حیث هی ..." بهره جسته است.

2-به نظر می¬رسد در کلام ملاصدرا در این خصوص نوعی ناسازگاری وجود دارد؛ زیرا از طرفی قائل به صدق اتصاف ماهیت بر خودش ازلا و ابدا است و از طرفی دیگر قائل است قبل از جعل و صدور هیچ ماهیتی تحقق ندارد!:

«أن مطابق الحکم بالماهیة على نفسها نفس تلک الماهیة و لکن حین صدورها عن الجاعل التام إذ لا ماهیة قبل الصدور إلا أنها بعد الصدور عنه یصدق هی على نفسها أزلا و أبدا إذ الماهیة من حیث هی لیست‏ إلا هی‏ فالتخصیص بأیة حیثیة کانت، یخرجها عن الإطلاق و یجعلها غیر ذاتها المأخوذة على تلک الحیثیة الإطلاقیة» المبدأ و المعاد، ص 15

تقریر دوم از حدوث ذاتی:

ممکن الوجود، وجودش از ناحیه ماهیت ایجاد نشده؛ زیرا تقدم شیء بر نفسش لازم می¬آید؛ پس ممکن جودش را از ناحیه غیر دریافت می¬کند و ذاتا مسبوق به غیر خودش است و این یعنی آنکه حدوث ذاتی دارد:

«أن کل ممکن الوجود فإن ماهیته مغایرة لوجوده و کل ما کان کذلک امتنع أن یکون وجوده من ماهیته و إلا لکانت الماهیة موجودة قبل کونها موجودة فإذن لا بد و أن یکون وجوده مستفادا من غیره و کل ما وجوده مستفاد من غیره کان وجوده مسبوقا بغیره بالذات و کل ما کان کذلک کان محدثا بالذات» (الاسفار، ج 3، ص 249)

بررسی:

تعریف لغوی و اصطلاحی حدوث مسبوقیت به عدم است و این بیان تنها مسبوقیت به غیر را می¬رساند که خروج از معنای اصطلاحی حدوث است.‏


  • احمد میرزائی
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرحمن الرحیم
برای اثبات حدوث ذاتی چگونه می توان آن را تصویر نمود که مطابق با نفس الامر و واقع باشد؟ ملاصدرا مجموعا چهار تصویر را ذکر می کند:
تصویر اول این است که گفته شود ماهیت ممکنه به حسب ذات خود مستحق عدم است و به حسب افاضه غیر، استحقاق وجود را دارد و چون حال شیء بالذات، تقدم بالذات نسبت به حال آن به حسب افاضه غیر دارد پس هر ماهیت ممکنی وجودش مسبوق به عدم ذاتی خودش است که معنای آن حدوث ذاتی تمام ممکنات خواهد بود. 
باید توجه داشت که مقصود از این بیان آن نیست که ممکن فی نفسه استحقاق عدم را دارد چون معنای امکان لااستحقاقیت و لااقتضائیت برای وجود و عدم است، بلکه مقصود آن است که عدم استحقاق وصف ثابت برای ماهیت قبل از وجود است نه استحقاق عدم. لکن عدم استحقاق وقتی در ظرف خارج می آید همان استحقاق عدم می شود یعنی اگر چه به حسب ذات اقتضاء عدم را ندارد لکن این لااقتضائیت به حسب واقع و خارج مصداقی از عدم خواهد بود و همین مقدار در تصحیح مسبوقیت وجود به عدم کفایت می کند.
ملاصدرا می گوید کیفیت اتصاف ماهیت به وجود معنای دقیقی از حدوث ذاتی را ترسیم می کند و آن مسبوقیت وجود به ماهیت به این صورت است که عقل می تواند در یک تحلیل و اعتبار مطابق نفس الأمر چنین نظر کند که ماهیت مجرده از جمیع وجودات متصف به وجود می شود و چون رتبه محمول متأخر از رتبه موضوع است پس ماهیت بدون وجود خاص تقدم تحلیلی نسبت به وجود خاصش دارد. 
در تصویر سوم گفته می شود چون (1) در ممکن الوجود ماهیت مغایر وجود است و (2) این مغایرت موجب می شود بگوییم وجود ممکن نمی تواند از ماهیتش باشد و (3) در نتیجه وجود ممکن مستفاد از غیر است، پس ممکن در رتبه علت که سابق است موجود نیست و این تقدم و تأخر موجب می شود بگوییم هر ممکنی حتی اگر همیشه با علت هم موجود بوده باشد چون وجودش مسبوق به غیر است حادث است و این حدوث را حدوث ذاتی می گویند.
وجه چهارم در اثبات حدوث ذاتی با نظر به امکان فقری است و چنین گفته می شود؛ چون وجودات بذاتها آثار خداوند هستند حدوث ذاتی معنایش این است که وجود ممکن بذاته، به گونه ای است (بحیث) اگر از وجود مقومش صرف نظر کنیم عدم محض است و با افاضه مقوم موجود است پس وجود ممکن چون معلول و عین حاجت است حادث بالذات است. 

  • احمد میرزائی
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

اثبات حدوث ذاتی

حدوث و قدم زمانی نیازمند به اثبات نیستند چه آنکه حدوث مشهود است و قدیم زمانی را هم ایشان فرمود مصداقی ندارد. ازاین‌رو، صدرالمتالهین تنها به اثبات حدوث و قدم ذاتی می پردازد. از طرف دیگر، راه اثبات قدم ذاتی همان ادله اثبات واجب تعالی هستند. درنتیجه صدرالمتالهین تنها به اقامه استدلال بر حدوث ذاتی می پردازد. 


استدلال اول 

- هر ممکنی بالذات استحقاق عدم دارد و بالغیر می تواند استحقاق وجود پیدا کند. 

- هر آنچه که بالذات است، نسبت به خود شئ اقدم است از آنچه که بالغیر است.

بنابراین آنچه بالذات است، اقدم است از آنچه بالغیر است و ازاین‌رو، عدم در حق ممکن مقدم است بر وجود. و درنتیجه، ممکن حدوث ذاتی دارد.

ممکن است اشکال شود، اینکه «ممکن از ذاتش مستحق عدم است» درست نیست، زیرا اگر مستحق عدم بود، ممتنع الوجود بود نه ممکن الوجود. بلکه ممکن امری است که من حیث هو هو، نه بر او صدق می کند که موجود است و نه اینکه معدوم است. و ممکن الوجود امری است که هم استحقاق عدم و هم استحقاق وجود را از ناحیه غیر دارد و هیچ یک از این دو از مقتضیات ماهیت ممکن نیستند و درنتیجه هیچ یک بر دیگری تقدم ندارند. براین‌اساس، عدم ممکن تقدم ذاتی بر وجودش ندارد.


جواب: مراد استحقاق عدم نیست بلکه این است که ممکن فی حد ذاته لااستحقاقیت وجود و عدم را دارد یعنی نسبت به وجود و عدم، استواء نسبت دارد. و این لااستحقاقیت، در ذات ممکن قبل از اعتبار وجود ثابت است و درنتیجه بر آ

ن تقدم دارد.


استدلال دوم

هر ممکن الوجودی، ماهیتش مغایر وجودش است. بنابراین، ممتنع است که وجودش از ماهیتش باشد و گرنه ماهیتش قبل از آنکه موجود باشد، موجود خواهد بود. درنتیجه وجودش مستفاد از غیرش است. از طرف دیگر، هرآنچه که وجودش مستفاد از غیرش باشد، وجودش ذاتا مسبوق به غیرش است. براین اساس، چنین شئ‌ای، حدوث ذاتی دارد.


دو نکته در مورد دو استدلال:

1- استدلال اول بر اساس تعریف حدوث به «مسبوقیت وجود شئ به عدم آن در حد ذاتش است» برخلاف استدلال دوم که بر اساس تعریف حدوث به «توقف وجود شئ به غیر» است.

2- لازم به توجه است که دو استدلال مذکور در مورد ماهیت جاری می شوند برخلاف وجوداتی که ذاتا از افعال واجب تعالی هستند. این وجودات، گونه ای دیگر از تاخر را دارند و درنتیجه گونه ای دیگر از حدوث نیز دارند که عبارتست از فقر ذاتی به این معنا که ذات شئ متعلق به جاعلش باشد. 


  • احمد میرزائی
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم
ملاصدرا در فصل دوم مباحث حدوث و قدم در جلد سوم اسفار به صورت کلی دو وجه برای اثبات حدوث ذاتی ماهیات بیان میکند. 

در وجه اول، تقریری متعارف از حدوث ذاتی را بیان میکند که در ذات به معنای ماهیت شیء بر وجود شیء مقدم است. به عبارت دیگر از آنجا که ماهیت قبل از وجود شیء معدوم است، پس ماهیت موجود حادث ذاتی است.

او در نقد بر این قرائت متعارف بحث اصالت وجود را پیش میکشد و بیان میکند که بر اساس اصالت وجود ماهیتی قبل از وجود شیء وجود ندارد که سخن بر سر تقدم آن بر ماهیت موجوده باشد.

بعد خود ایشان در تصحیح این وجه، به صورتی که با اصالت وجود در تعارض نباشد، وجهی را بیان میکنند که اگر مراد گوینده این باشد که ماهیتی که در عقل تصور میشود، نسبت به وجود و عدم لا بشرط است و به این حیث قبل از وجود شیء هم میتوان گفت معدوم است و بعدا موجود شده است.

در وجه دوم نیز ملاصدرا چنین استدلال میکند که از آنجا که ماهیات ممکنه غیر از وجودشان هستند، در وجود محتاج به غیر هستند و گرنه باید بدون علت موجود میبودند. حال که چنین است، هر چیزی که وجودش از غیر باشد، مسبوق بالذات به نسبت آن غیر است و چنین چیزی حادث ذاتی است. یعنی ذاتش مسبوق به چیز دیگری است که آن علت فاعلی است.

بر این اساس واجب الوجود که طبق مبانی متعارف، ماهیت ندارد، قدیم ذاتی است.

در انتهای فصل، ملاصدرا سخن از نوع دیگری از تقدم و تأخر و حدوث و قدم مطرح میکند که در مورد وجودات هم قابل طرح باشد. ابتدا باید دانست که در حدوث ذاتی ماهیات، جعل به ماهیت تعلق نمیگیرد ولی در این نوع از حدوث و قدم جعل به خود وجود تعلق میگیرد و خود وجود حادث، فقیر به علت است.

  • احمد میرزائی
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

اثبات حدوث ذاتی

برهان اول (ابن سینا): 

هر موجودی که وجودش از جانب غیر باشد، ذاتا مستحق عدم است، و وجود برایش عارضی است. حالتی که از ذات برآید مقدم بر حالتی است که از جانب غیر عارض شود. پس عدمش مقدم بر وجودش است. این یعنی حدوث ذاتی. 

اشکال فخر رازی:

ممکن الوجود ذاتا مستحق عدم نیست، زیرا اگر مستحق عدم باشد ممتنع می شود. لکن ممکن الوجود ممتنع نیست. پس مستحق عدم نیست. 

جواب خواجه:

ممکن ذاتا هیچ استحقاقی نسبت به وجود و عدم ندارد نه اینکه استحقاق عدم دارد. استحقاق وجودش از جانب غیر است. پس حالت استحقاق نداشتنش مقدم بر حالت استحقاق داشتنش است. این یعنی حدوث ذاتی. 

کلام شیخ اشراق:

شیخ اشراق حدوث ذاتی را شبیه بیان خواجه، تفسیر می کند:

پس هر ممکنى را نااستحقاق وجود پیش از استحقاق وجودست تقدّمى عقلى نه زمانى، و این را «حدوث‏ ذاتى‏» گوئیم. و ممکن را توان گفت که نااستحقاق‏ وجود دارد بنفس خود. (مجموعه مصنفات شیخ اشراق ج‏3 ص43)

اشکال صدرا: 

تقدم حالت استحقاق نداشتن در ماهیت بر حالت استحقاق وجود، مستلزم لحاظ نوعی ثبوت برای ماهیت قبل از وجودش است. حدوث ذاتی یعنی تقدم ماهیت بر ثبوتش و این معنی با این بیان هم قابل اثبات نیست. 

جواب صدرا: 

عقل می تواند ماهیت را بدون هیچگونه وجودی لحاظ کند و سپس متصف به وجود خاص کند. پس ماهیت بدون هیچگونه ثبوتی مقدم بر وجود است. اگر ماهیت را اینگونه لحاظ کنیم عدمش مقدم بر وجود خاصش می شود زیرا در این لحاظ معدوم است. و چون عدم هم نوعی از وجود مطلق است می توان گفت ماهیت به وجودی مقدم بر وجود دیگرش است.

برهان دوم:

وجود ممکن مغایر با ماهیتش است. هر وجودی که مغایر با ماهیتش باشد، ناشی از ماهیت نیست. پس ناشی از غیر است. پس وجود ممکن لاحق بر وجود غیری است که ناشی از آن است. درنتیجه قدیم ذاتی وجودی است که ماهیت ندارد. 

فرق دو برهان:

همانطور که مرحوم علامکه طباطبایی و مرحوم سبزواری تصریح کرده اند، حدوث ذاتی در این دو برهان به دو معنی به کار گرفته شده است. حدوث در برهان اول به معنای سابق بودن عدم بر وجود و در برهان دوم به معنای سابق بودن وجود علت بر وجود معلول است. (تعلیقه سبزواری ج3 ص249)

ناگفته نماند مرحوم علامه طباطبایی معنای دوم را دقیقتر دانسته و معتقد است معنای اول اگر با دقت لحاظ شود به معنای دوم باز می گردد، زیرا معتقدند عدم در خارج هیچگونه ثبوتی ندارد و عدم ماهیت منتزع عقلی از دیگر موجودات می باشد، پس سابق بودن عدم از سبقت وجود معلول انتزاع شده است. (تعلیقه طباطبایی الحکمه المتعالیه ج3 ص 246)

سخن نهایی صدرا:

با دقت در هر دو برهان درمی یابیم در این دو برهان حدوث صفت وجودات بما اینکه بذاته صادر از واجب تعالی هستند اخذ نشده است. بلکه بما اینکه عارض بر ماهیت و محمول بر ماهیت هستند اخذ شده اند.

حال اگر با این دقت به قضیه نگاه کنیم که وجود از واجب صادر شده است و ماهیت فرع بر وجود است، به عبارت دیگر طبق اصالت وجود، وجود متصف وموضوع برای ماهیت واقع می شود نه بالعکس و ماهیت هیچ تقدمی بر وجود ندارد، معنای جدیدی برای حدوث ذاتی به دست می آید و آن عبارت است از همان فقر ذاتی وجود. وجودی که ذاتا نیازمند به غیر و فقیر است، حادث و وجودی که نیاز به غیر ندارد و غنی است، قدیم نامیده می شود. (الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة, جلد: ۳, صفحه: ۲۴۶- 250)


  • احمد میرزائی
  • ۰
  • ۰

باسمه تبارک و تعالی

لفظ قوه در فلسفه با توجه به مناسبات اولیة ی لغوی به معانی جدیدی به صورت اشتراک اسمی نقل پیدا کرده است. گاهی قوه به مبدأ تغیر در شیء دیگر از آن حیث که دیگر است اطلاق میشود چه این تغیر فعلی باشد یا انفعالی و گاهی نیز به امکان استعدادی قوه اطلاق میشود و در این اطلاق مقابل فعل قرار میگیرد و گاهی نیز قوه در برابر ضعف اطلاق میگردد.

یکی از نکات مهمی که در این زمینه صدرا بیان میکند یک قاعده ی فلسفی است که طبق آن: «الشّی‏ء کلّما کان أشدّ تحصّلا، کان أکثر فعلا و أقلّ انفعالا؛ و کلّما کان أقلّ تحصّلا، کان أکثر انفعالا و أقلّ فعلا» از اینجاست که در یک سر این طیف واجب الوجود قرار میگیرد که فاعل کل است وقوتش وراء ما لایتناهی بما لایتناهی است و در سر دیگر آن هیولای اولی که انفعال محض وقوه ی همه ی اشیاء در آن است. از نکات دیگر در این بحث شبهه ای است که برای متکلمین در باب قدرت الهی مطرح شده است که خدا را وقتی میتوان فاعل قادر دانست که فعل دائمی نداشته باشد. پاسخ فلسفی به این اشکال هم اینطور است که قدرت چیزی جز قوه ی فعلی همراه با شعور و مشیة نیست. چنین تعریفی از قدرت نیز منافاتی با فعل دائمی ندارد. نکته ی دیگر در اینجا اختلافی است که بین حکما و طبیعیون در اطلاق فاعل رخ داده است که حکما به مفید وجود و طبیعیون به مبدأ حرکت فاعل اطلاق میکنند. در اینجا صدرا اینطور قضاوت میکند که سزاورتر باسم فاعل کسی است که بالکل از شیء طرد عدم و ازاله ی شر و نقص میکند لذا فاعل را باید همان باری جل وعزّ دانست و قوای منشأ حرکت شأن افاضه ای و ایجادی نداشته و از قبیل معدات میباشند. در اینجا همچنین بحث دیگری بین فلاسفه و متکلمین در مناط نیاز حوادث به فاعل رخ داده است که حکما منشأ آن را امکان دانسته و متکلمین منشأ آن را حدوث فهمیده اند. صدرا نیز در اینجا بیانی دارد که طبق آن افتقار به ذات الهی به منزله ی مقوم ذات ما سوی میباشد و فاعل در واقع سبب وجود است نه حدوث. در انتها نیز صدرا توجه میدهد که فاعل فلسفی با آنچه در عرف به واسطه ی اخذ ما بالعرض مکان ما بالذات فاعل دانسته میشود مانند پدر برای فرزند و... اشتباه گرفته نشود.

 

  • احمد میرزائی
  • ۰
  • ۰

مفهوم¬شناسی حدوث

واژه حدوث لغتا بر پدید آمدن نو و جدید اشیاء دلالت دارد؛ بطوریکه شیء حدیث در مقابل قدیم، نو و تازه است (الحَدِیث‏: الجدید من الأشیاء. کتاب العین ؛ ج‏3 ؛ ص177). از همین¬رو در فهم عرفی، این لغت بر بودنی که سابقه نیستی دارد، نیز دلالت دارد ("الحدوث کون الشیء لم یکن" . لسان العرب، ج 2، ص 131)؛ چراکه شیء حادث سابقه نیستش آشکار و روشن است؛ ولی شیء قدیم چنین سابقه¬ای در آن، نیست ( و یا آشکار نیست). حال باید دانست که چندین معنی اصطلاحی در فلسفه و کلام برای حدوث ذکر شده است که به بررسی اجمالی هر یک از آنها می¬پردازیم. پیش بیان این موارد، ذکر این نکته در تفسیر معنای حدوث ضروری است که با توجه به اهتمام متون دینی بر مساله حدوث عالم، تمامی متفکرین اسلامی (اعم از حکماء و متکلمین) عالم را حادث می¬دانند. به¬طوریکه صدرالمتالهین خود مساله حدوث عالم را اینگونه مطرح می¬نماید: 

«ذهب إلیه أهل الدّین‏، بل أهل الملل الثّلاث- من الیهود و النّصاری و المسلمین-، من أنّ العالم‏ بمعنى ما سوى اللّه و صفاته و أسمائه حادث‏» رساله فی الحدوث، ص 16

ولی در تفسیر حدوث عالم، اختلافات شدیدی در میان اندیشمندان اسلامی بوجود آمده است. 

1-حدوث زمانی:

سه معنای عمده در تبیین حدوث زمانی مطرح گشته است:

1-مسبوق به عدم زمانی بودن.

2-مبدا زمانی داشتن.

3-بودن متجدد الذات.

تعریف اول منسوب به برخی از متکلمین است (ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، ج 54، ص 281-284) اشکال معروف فلاسفه به این تعریف این است که جهان به این معنا نمی¬تواند حادث باشد؛ زیرا که فرض حدوث جهان، موجب وجود زمان قبل از خلقت جهان است و چنین فرضی باطل است؛ چرا که زمان خود بعد از خلق جهان بوجود می¬آید. برای رهایی از اشکال، فرض زمان موهوم برای زمان قبل از خلقت از سوی ایشان مطرح شده است (ر.ک: همان). 

حدوث عالم بمعنای دوم، اشکال فوق بدان وارد نیست؛ چرا که قبل از خلقت جهان زمانی در نظر گرفته نشده است. این معنای از حدوث زمانی عمدتا توسط غزالی تبیین شد و طبق این تفسیر، زمان و زمانیات نقطه آغازین دارند (ر.ک: تهافت الفلاسفه، ص 97-98).

صدرالمتالهین نیز با نظرات بدیع خود در اصالت وجود و حرکت جوهری معنای سوم از حدوث زمانی را بیان می¬دارد که متوقف بر این مقدماتند:

1)موجودات مجرد متعلق به صقع الهی اند؛ نه متعلق به عالم در نتیجه واژه عالم در متون دینی شامل موجودات جسمانی است نه مجرد و روحانی؛

2)آنچه حقیقتا موجود است تک تک اجزاء عالم است و مجموع عالم یک اعتبار بیش نیست؛

3)طبق حرکت جوهری هرموجود جسمانی عین سیلان وحرکت است و در دو آن یک موجود یافت نمی-شود؛

4)حرکت چیزی جز حدوث و زوال تدریجی نیست؛

نتیجه: عالم آن به آن در حال حدوث است (رساله فی الحدوث، ص 110-111) 

اما با این حال این حدوث را مستمر می¬داند:

«جودالحق الجواد لاینقطع و افاضته و خیره لاینقضی ولایحصی(ان تعدو نعمـه الله لاتحصوها)مع ان کل زمان و حرکه حادث» الاسفار، ج 3، ص 149

البته ادله مطرح در حکمت متعالیه برای اثبات عدم تناهی زمان محدود به قاعده "دوام فیض" نیست؛ بلکه قاعده "کل حادث مسبوق بماده و مده" و "امتناع تخلف معلول از علت تامه" نیز جزء این ادله هست.

2-حدوث ذاتی:

ابن سینا با نفی حدوث زمانی عالم (ر.ک: ابن سینا، الاشارات و الاتنبیهات، ص 105)، حدوث ذاتی را برای آن مطرح کرد. و آن بودن شی بعد از نبودنی که در مرتبه خودش تقرر دارد، است؛ یعنی چون ماهیت بدون ارتباط با علت و در مرتبه خودش استحقاق عدم را دارد پس هر موجود ذی ماهیتی، حدوث ذاتی دارد (ر.ک: همان، ص107-108).

3-حدوث دهری:

نظریه حدوث دهری نخستین بار توسط جلال¬الدین دوانی به صراحت، مطرح شد (ر.ک: دوانی، جلال‌الدین، الرسائل المختاره (رساله نورالهدایه)، ص114-116)؛ ولی این میرداماد بود که توانست با عنایت به مشکلات فلسفی و دینی، حدوث زمانی و ذاتی، حدوث دهری را تبیین فلسفی کاملی نماید که بیان آن متوقف بر ذکر مقدماتی است:

1-ممکنات عالم یا متغیر هستند و یا ثابت.

2-ممکنات ثابته در وعاء و ظرف دهر موجودند. 

3-ممکنات متغییر هرچند از آن جهت که متغیراند، در زمان موجودند؛ ولی از آن جهت که از وقت خاص خود هیچ تخلفی نداشته و نسبت به آن وقت خاص ثابت¬اند، وجه ثباتی داشته و در دهر موجودند؛ نه در زمان؛ زیرا که دهر ظرف و وعاء هرگونه ثابتی است (ر.ک: قبسات، ص 17).

4-پس تمامی ممکنات عالم به نحوی در دهر موجودند.

5-تمامی ممکنات عالم، مسبوق به عدم صریح دهری هستند؛ زیرا طبیعت و ماهیت موجود امکانی، ذاتا نمی¬تواند ازلیت سرمدی خداوند متعال را دارا شود (همان، ص 181)‏؛

پس تمامی ممکنات عالم حدوث دهری دارند؛ کما اینکه این ممکنات حدوث ذاتی نیز دارند؛ اما حدوث زمانی اختصاص به موجودات زمانی دارد. 

4-حدوث بالحق

ملاصدرا معنایی دیگر از حدوث به نام حدوث بالحق ارائه می¬دهد. این معنا بر اساس تقدم وجود بر ماهیت (تقدم بالحق)، یعنی اصالت وجود است (رساله فی الحدوث، ص 36) که عبارت است از:

مسبوق بودن وجود معلول به وجود علتش به اعتبار سبق و لحوق میان دو وجود (یعنی میان وجود مستقل علت و وجود رابط معلول)؛ نه به اعتبار سبق و لحوق میان ماهیت وجود یافته معلول و علت. در حقیقت حدوث بالحق، همان حدوث ذاتی است با ملاحظه اصالت الوجود.

با توجه به آنچه ذکر شد، تمامی موارد حدوث-جز معنای دوم و سوم حدوث زمانی-مشتمل بر معنای لغوی حدوث یعنی مسبوقیت وجود شیء بر عدم شیء حادث¬اند؛ حال چون عدم سابق شیء، عدم محض نیست باید موطنی برای تقرر آن لحاظ نمود؛ این موطن یا ذات شیء است (حدوث ذاتی) و یا زمان سابق شیء (حدوث زمانی) و یا عالم دهر (حدوث دهری) و یا وجود علت شیء (حدوث بالحق).


  • احمد میرزائی
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

از آنجایی که معانی اصطلاحی فلسفه اسلامی معمولا به دلیل سهولت و به دلیل ریشه های فلسفی زبان عرف حاصل نوعی نقل از بستر لغوی و عرفی کلمات عربی هستند ونه حاصل ارتجالی جدید در زبان اشاره ای به معنای لغوی واژه ی حدوث وقدم و در ادامه معنای مصطلح از آن در فلسفه مینماییم؛ در عربی فصیح با تتبع مواضع استعمال واژه ی حدوث با این موارد مواجه میشویم: «الحَدَثُ‏ و الحَدَثانُ‏: من‏ أحْدَاثِ‏ الدَّهْرِ شِبْهُ النّازِلَةِ... و الحَدِیْثُ‏ من الأشْیاءِ: المُحْدَثُ‏. و حَدَثَ‏ الشَّیْ‏ءُ. و اسْتَحْدَثْتُ‏ أمْراً و شابٌ‏ حَدَثٌ‏، و شابَّةٌ حَدَثَةٌ، و قَوْمٌ‏ حُدْثانٌ‏ ...و أحْدَثَ‏ الشَّیْ‏ءَ: أبْدَعَه‏، و اسْتَحْدَثَه‏: مِثْلُه» (المحیط فی اللغة) وفی الکافی عن الباقر علیه السلام: «إِنَّ مِنْ عِلْمِ مَا أُوتِینَا تَفْسِیرَ الْقُرْآنِ وَ أَحْکَامَهُ وَ عِلْمَ‏ تَغْیِیرِ الزَّمَانِ‏ وَ حَدَثَانِه‏». اما در مورد واژه ی قدیم به نکته ی جالبی که جوینی در الشامل بیان نموده است بسنده میکنیم: «المصیر فی معناها و مقتضاها إلى أهل اللغة و أرباب اللسان، و قد ظهر و اشتهر منهم تسمیة ما تقادم و عتق قدیما. و منه قولهم: دار قدیمة، و عز قدیم، و قال تعالى فی محکم کتابه: حَتَّى عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ‏. و قال عز من قائل: هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ‏. فاستبان بما قلناه جواز تسمیة ما له أول قدیما»

از اینجاست که معنای لغوی حدوث نوعی تازگی را به ذهن می آورد که به دلیل آشنایی ذهن عرفی با تازگی های از سنخ زمانی نوعا در استعمالات آن بعد زمانی در تازگی دیده میشود و از همینجاست که مقابل آن واژه ی قدیم اطلاق شده است که ظهور در همین بعد زمانی دارد ولی گویا روح اصلی در اطلاق این واژه همان تازه بودن است و در واژه ی قدیم نیز نوعی مبالغة در عدم تازه بودن تداعی میشود که با توجه به اذهان عرفی نوعا در مصادیقی که نوعی سابقه داری در زمان دارند استعمال میشود. در فلسفه نیز با لحاظ نفسی به دو مفهوم حدوث و قدم، حادث زمانی به موجودی گفته میشود که وجودش مسبوق به عدم زمانی باشد. در برابر حدوث زمانی در فلسفه اسلامی سخن از نوعی دیگر از حدوث به نام حدوث ذاتی میباشد که به مسبوق بودن وجود چیزی به عدمی که در مرتبه ی ذاتش تقرر دارد اشاره میکند. به بیان دیگر در حدوث ذاتی، وجود شیء مستند به ذات خودش نبوده و به غیر میباشد و در این استناد به غیر فرقی نیست که مخصوص به زمان معینی باشد یا در تمام ازمنه مستمر باشد و یا اساسا در افق زمان نباشد. از اینجاست که میتوان دریافت که عدمی که در حدوث ذاتی است غیر از عدمی میباشد که در حدوث زمانی میباشد. عدم در حدوث زمانی عدمی است که با وجود لاحق جمع نمیشود و از این حیث به آن عدم مقابل میگویند ولی عدمی که در حدوث ذاتی گفته میشود عدمی است که با وجود لاحق جمع میشود و از این حیث به آن عدم مجامع میگویند. در برابر حدوث زمانی و ذاتی نیز قدیم زمانی و ذاتی اطلاق میشود. به تعبیر مرحوم لاهیجی در گوهر مراد: «اگر عدم، عدم ذاتى و سبقش سبق ذاتى بود حدوث ذاتى و مقابلش را قدم ذاتى خوانند.اگر عدم، عدم زمانى باشد، و سبقش بر وجود سبق زمانى، آن حدوث را حدوث زمانى گویند و مقابلش را قدم زمانى خوانند» علت توجه خاص به نوعی دیگر از حدوث با نام حدوث ذاتی نیز در فلسفه ی اسلامی گویا برجسته بودن قول به حدوث جمیع ماسوی الله در متون دینی و اشتهار اطلاق قدیم بر ذات الهی بوده است که متکلمین آن را به معنای حدوث زمانی تفسیر نموده وملاک احتیاج به علت را همین حدوث زمانی میدانستند ودر ادامه با برخی از مسلمات مباحث فلسفی مانند قول به قدیم بودن مجردات یا قدم عالم به تعارض رسیده بودند. ابن غیلان در ابتدای رساله ی حدوث العالم خود که در آن به نقد کلام فلاسفه ورساله ی ابن سینا موسوم به رسالة الحکومة فى إبطال حجج المثبتین للماضى مبدأ زمانیّا پرداخته است اینطور شروع مینماید: «المقدّمة فى بیان أنّ هذه المسألة من أمّهات أصول الدّین، هو أنه‏ لا سبیل إلى إثبات الصّانع تعالى الّا بعد ثبوت حدوث العالم لأن الصّانع إنّما یعرف وجوده بواسطة حاجة العالم إلى موجد و الموجود لا یحتاج إلى وجود و إلى موجد، فإذا کان العالم لم یزل موجودا کان لم یزل مستغنیا عن الموجد» از اینجا بود که فلاسفه ی اسلامی با تلطیف بیشتر مفهوم عرفی حدوث طبق ملاک معنایی آن به معنای حدوث ذاتی رسیدند. از اینجاست که قدیم ذاتی در فلسفه ی اسلامی به موجودی گفته میشود که وجود او از غیرش نباشد و منحصر در ذات حق تعالی میباشد ولی قدیم زمانی موجودی است که وجود او مسبوق به عدم نباشد مانند افلاک و عقول.

البته در ادامه معانی لطیفتری نیز برای این حدوث بیان شده است که محرک اصلی آن بیانات دینی است که ایشان را به حدوث دهری و بلکه در انتها نوعی حدوث زمانیعالم مبتنی بر حرکت جوهری رهنمون شد. همچنین در فلسفه اسلامی مفاهیم ثابت و متغیر وهمچنین قوه و فعل و همچنین سبق و لحوق یا همان انحاء تقدم و تأخّر نیز در کنار حدوث و قدم به کار میرود که میبایست برای تحدید دقیق مفهوم حدوث و قدم مورد توجه قرار گیرد.


  • احمد میرزائی
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

مفهوم حدوث و قدم و تحلیل فلسفی آن

مفهوم شناسی تاریخی-لغوی-اصطلاحی واژه حدوث

ماده حدث در برخی از اشتقاقات مثل «حادثة» و «حدیث» از نظر لغوی بیانگر نوعی تازگی است. در قدیمترین کتب لغت مثل العین و معجم مقاییس اللغة و نیز مفردات راغب چنین معنایی برای آن بیان شده است. اما برخی از اشتقاقات این ماده، به معنای کلام است و به عقیده ابن فارس این استعمال بازگشت به همان معنای اول دارد، زیرا که کلام هر جزئش بعد از نبودن ایجاد میشود.

در قرآن کریم این ماده 36 بار استعمال شده است که ظاهرا به جز 3 مورد آن، به معنای کلام استعمال شده است و این سه مورد عبارتند از:

*(لا تَدْری لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ‏ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً )* و نیز *(ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ‏ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُون‏)* و نیز *(وَ ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ‏ إِلاَّ کانُوا عَنْهُ مُعْرِضین‏)*

پس روشن می‌شود که این واژه به هیچ وجه یک کلمه بر ساخته در نهضت ترجمه یا متأثر از فلسفه یا کلام متأخر نیست و اگرچه بعدا در کلام و بعد در فلسفه معنای خاصی پیدا می‌کند ولی این لفظ اولا لفظ اصیل عربی است و ثانیا در استعمالات متعارف آن حتی در زمان نزول قرآن با معنای «امری تازه» کاملا متعارف است.

در کافی و نیز توحید صدوق نیز در تمامی موارد، با همین «امر تازه» و در هیئت «احداث» به معنای «ایجاد امر تازه» سازگاری دارد. لذا انصافا مشکل است که از معنای ماده، چیزی بیش از این دریافت کنیم. هر چند که در برخی از موارد ممکن است ماده به کار رفته با حدوث ذاتی و در برخی از موارد با حدوث زمانی سازگار باشد.

اما از حیث اصطلاحی ظاهرا این اصطلاح بیشتر کلامی است و بعد جنبه فلسفی پیدا می‌کند و این استعمال کاملا در استعمالات قرن 2 و پیش از آن چه در روایات و چه در کلام متکلمین رواج داشته است و هم اکنون ما روایات و عبارات کلامی بسیاری که متعلق به قرن دوم باشد، داریم و بعدها در قرن سوم که آرام آرام فلسفه به عنوان علم مستقل در دنیای اسلام شکل می‌گیرد(از شخصیتهایی مثل کندی به بعد) این اصطلاح در میان فلاسفه هم رواج پیدا می‌کند.

فارابی در حدود و رسومش دارد: المحدث: کلّ مقارن للحوادث. (انظر: أدلة/ ق 113) إنّ الموجود المحدث الوجود إنّما یتکون أولا عن لا وجود، و ذاک إنّه کان قبل حدوث‏ وجوده غیر موجود؛ و کثیرا ما یتکون عن ضدّه.

اما آنچه در اینجا بسیار مهم است، اولین جایی است که اصطلاح «حادث ذاتی» مطرح شده است. ظاهرا زمینه های آن(یعنی اشاره به اصل معنای آن بدون اصطلاح) در نوشتارهای فارابی و حتی برخی از متکلمین قبل از او وجود داشته است ولی اصطلاح «حدوث ذاتی» در آن زمان وجود نداشته است و نه در نوشتارهای متکلمین قبل قرن 4 و نه حتی فارابی اصطلاح حادث ذاتی را نیافتیم، هر چند که به معنای آن احیانا اشاره کرده اند. 

در عبارات فارابی در کتاب الجمع بین رأیی الحکیمین، به نظر میرسد که معنای متبادر از حادث در نزد فارابی، آن چیزی است که علت فاعلی دارد و بالعکس قدیم چیزی است که علت فاعلی ندارد و این همان معنای حدوث ذاتی است. او میگوید:

و من ذلک ایضا امر العالم و حدوثه؛ و هل له صانع هو علته الفاعلیة، ام لا.

او در این نوشتار در صدد است اثبات کند که ارسطو منکر علت فاعلی داشتن عالم نبوده است و مراد او از اینکه عالم قدیم زمانی است، چیز دیگری بوده است و آن این بوده که قبل از عالم زمانی نبوده است، چون زمان امری است که از حرکت افلاک انتزاع میشود و لذا قبل از افلاک زمانی هم نبوده است.

و در مرحله بعد ابن سینا در مقاله رابع الهیات شفاء کاملا بحث را بر روی حدوث ذاتی و تأخر و تقدم رتبی می‌برد و حدوث و قدم زمانی را نوعی معنای عرفی تقدم و تأخر تلقی می‌کند و اینجا تفکیک بین این دو معنا صراحتا ذکر شده است.

و در فلاسفه بعد مثل شیخ اشراق تفکیک اصطلاح گونه حادث زمانی و حادث ذاتی، کاملا نمایان است: الحادث بحسب الزمان: هو الذی لزمان وجوده ابتداء. و بحسب الذات: هو الذی لذاته مبدأ هی به موجودة.

ابعاد دیگر مباحث هم در نوشته های دوستان به وضوح ذکر شده بود.

  • احمد میرزائی